دست نوشته ها
دست نوشته ها

دست نوشته ها

جا گربه ای!

اینا قرار بوده گلدون بشه و نشده، حالا تبدیل شده به جا گربه ای، میرن داخلش بین زمین و آسمان میشینن و از هیچی هم نمیترسند. گلدان ها را یا با منبر اشتباه گرفته اند و یا با تخت پادشاهی!


پ.ن:

گربه های مسیر خاکی توچال، برعکس سگهایش که بیشتر مواقع داخل خاک خیس، دنبال زباله میگردند تا خود را سیر کنند. غذاهای خوبی توسط طرفداران گربه ها براشون آورده میشه!!


سگ نگهبان

بنظرم سگ ها دوست دارن صاحب داشته باشند، اینجا آتش درست کردم که این سگه پیداش شد، الان حدود یک ساعته داره برام نگهبانی میده، روباه نزدیک میشه پارس میکنه دنبالشون میکنه فراریشون میده،ظاهرآ لنز سبز رنگ هم گذاشته، خیلی بهش میاد. 


پ.ن: 

این مطلب رو از کنار این سگ دارم ارسال میکنم ، هوا سرد شده، دراز کشیدم زیر پتو، با موبایل تایپ میکنم...


بالاخره یه مادر واقعی دهه هفتادی دیدم!


ابتدا ببینیم مادران غیرواقعی چه شکلی هستن! [برخی] مادر های نسل جدید دهه هفتاد و هشتادی رو دیدید چطوری هستن؟! همونا که اسامی غربی عجیب وغریب دارند و با اون تتو ها و پرسینگ ها و پروتزها به همه چی شبیه هستند غیر از یک مادر!


مادر شماره ۱:

خیابان جمهوری تو یه پاساژ دیدمش به اندازه سه تا عروس آرایش کرده بود! پسر کوچکش کنارش راه میرفت شکلاتش افتاد زمین، دوباره برداشت گذاشت دهنش مادره تا صحنه رو دید چنان مشتی به کمر بچه زد که بچه از وسط تا شد خورد زمین شروع کرد گریه کردن.


مادر شماره ۲:

از این وسواسی های روانی پر از تتو و پرسینگ، چون تازه جاروبرقی کشیده بوده و دختر ۱۷ سالش بعدش خورده کیک ریخته بوده زمین ساعت ۱۲ شب از خونه انداخته بودش بیرون اونم تو خیابون بدنام جردن که کافیه یه خانم چند دقیقه اونجا منتظر کسی باشه و با انواع و اقسام مزاحمت ها و پیشنهادها مواجه بشه!


شماره چهار پنج و.... هم هست ولی طولانی میشه اگه بنویسم.


و اما اون مادر واقعی:

از پارک ساسان رد میشدم تا از کنار ده ولنجک برم توچال از دور شنیدم مادرِ تو پارک با صدای بلند داره قربون صدقه بچش میره، میگفت چه دختری چقدر نازی قربونت برم عشقم، تو دختر فوق العاده خودمی و از این نوع جملات، نزدیک تر شدم دیدم  دخترش رو بغل کرده میچلونه و کنارش که رسیدم دیدم بچش نیست یه توله سگ ماده تو بغلشه! مملکته داریم؟!


پ.ن:

سال ها پیش به سگ ها و صاحباشون تو پارک ها زیاد گیر میدادن تو اخبار داشتیم سگی رو از خانم جوان بچه به بغلی گرفته بودن. خانمِ با لحن ملتمسانه به مامور کلانتری گفته بوده بجاش بچمو نگه دارید، بذارید سگمو ببرم! تو فلان کشور اروپایی تربیت شده و بهم عادت کرده و رژیم غذایی خاص داره! تعدادی کاریکاتور هم در این رابطه تو اینترنت و مجلات و روزنامه ها پخش شد.


سگ ها و موجودات دوپا!

یادمِ قدیما  کسی میخواست از کنار سگ رد بشه خودشو جمع میکرد فاصله میگرفت تا نجس نشه! الان موجودات دوپایی که هیچ جوره نمیشه اسمشونو آدم گذاشت بین سگ ها وول میخورن یک یا چند قلاده ایش رو تو خونشون دارن و تو این دوره زیاد دیده شده که سگ ها خودشونو جمع میکنن تا یوقت به یه سری از این موجودات دوپا برخورد نکنند!


قدیم ترها سگ ها به آدما خدمات میدادن الان موجودات دوپا به سگ ها خدمات میدن!! عمرشون وقف سگِ..


شمال تهران: روزی ...... (نمیگم چقد! افسردگی میگیرین) هزینه سگشونه. کلینیک دامپزشکی، آرایش و پیرایش توسط کارشناس مجرب، شست و شو و سشوار توسط متخصص، انواع خانه کوچک و اسباب بازی های مارک، متنوع، کنسرو و خوراک های گرون قیمت مخصوص سگ که تو هایپرمارکت ها پر شده.. خودشون یا داگ واکرشون هم هر روز باید سگ رو ببرن بیرون التماس کنن تا دسشویی کنه وسط  یه پارک خیلی مواقع هم تو خونه رو مبل یا جای دیگه دسشویی میکنه..


جنوب تهران: شمال تهرانی از آمریکایی، اروپایی، فیلم هالیوودی تقلید کرده سگ نگه داری میکنه و جنوب تهران از شمال تهرانی..  کار صاحب سگِ جنوب تهرانی راحت تره تو سطل آشغال بزرگ سرکوچه غذای سگ رو تهیه میکنه. برای آرایش و پیرایش هم یه دور تو جوب محل میچرخونش فر میشه موهای سگ، گاهی هم سوار موتور سیکلت میکنه میبره جلب توجه تو خیابونا هرجا هم دختری میبینه سگ داره، پلاس میشه همونجا! شب برای دسشویی، سگ رو نمیبره پیاده روی در نتیجه سگِ نیمه شب روی کله ی صاحبش خودشو راحت میکنه خلاص..


اجداد ما: قدیم تر ها اجدادمون باهوش تر بودن، عمرشون پولشون  در خدمت کردن و نوکری برای سگ تلف نمیکردند یه اشرف مخلوقات واقعی بودن. سگ جلوی خونه یا تو باغ بسته میشد تا از خونه، مرغ و خروس ها محافظت کنه و یا گوسفندان در مقابل گرگ ها توسط سگ ها نگهبانی و محافظت میشدند..


پ.ن:

چه زمونه ی بدی شده!


شجاعت از نوع هالیوودی!

رد پای گرگ در برف

بنظرتون این عکس ردپای سگِ یا گرگ؟ طول ردپا حدود 7 سانت بود اگه دو سه سانت بیشتر بود یقین پیدا میکردم ردپای گرگِ، ردشو گرفتم دیدم مسیرش با مسیر من یکیه، وارد دره توچال شدم، نیم ساعت گذشت هنوز آتیش روشن نکرده بودم و ماجرای این ردپا رو یادم رفته بود که صدای زوزه اومد از جام پاشدم چند قدم رفتم داخل دره کنار دیواره ای که ازش قندیل آویزون بود وایسادم. داشتم به این فکر میکردم اگه گرگِ بهم حمله کرد کاپشنمو دور دستم بپیچم بذارم کاپشنمو گاز بگیره بعد آروم و بی سروصدا اون یکی دستمو دور گردنش محکم حلقه کنم خفش کنم آروم بذارمش رو زمین که یهو یه قندیل از دیواره ی پشت سرم کنده شد افتاد جلو پام کُرکُ پَرم ریخت.. هیچی دیگه سریع برگشتم بالا آتیش روشن کردم.

پ.ن:
اولین بار بود یه قندیل بهم حمله میکنه!