دست نوشته ها
دست نوشته ها

دست نوشته ها

ای مدیر بلاگ اسکای!

ای مدیر بلاگ اسکای
روزی خواهد رسید
نصف شود
لپ تاپت و یا شاید
آلتت!
بله اینست "کارما"
تا انقدر نکنی انگشت
در وبلاگِ ما
هِدِرِ وبلاگی داشتم
زیبا از هر جهت
کردی آن را دو نیم
بی جهت
بکش خجالت
زین همه جهالت..


پ.ن:

عکس زیر تصویری از هدر وبلاگمِ که ادمین ملعونِ بلاگ اسکای زد نصفش کرد. انگار شوخی دارم باهاش...فلان فلان...

زندگی بهتر از مرگِ!

حاج آقا اسپار اونیه که رو گاری نشسته، جیم هم ایستاده


تو فیلمِ مردی از رودخانه برفی، پدر جیمِ جوان بر اثر حادثه ای مرحوم میشه و کنار مادرش دفنش میکنن، پس از مراسم ساده ختم، جیم به دوستِ پدرش اسپار (اسکرین شات بالای متن)، میگه:


جیم: یکی میگفت با مرگ، به هم رسیدن

اسپار: خرافاته

جیم: ولی فکر قشنگیه اسپار

اسپار: واسه دلخوش کردن بازمانده ها و احمقها!

اسپار: زندگی بهتر از مرگِ جیم...

پ.ن:
به نظرم اسپار درست میگه خرافاته، نامردیه دهن عموم و دائیم، هم اینجا سرویس بشه و هم اونجا!

بنی آدم سرشت از خاک دارد..

از خرس یا پلنگ انقدر نمیترسم که از مادرش میترسم. قد بلند و درشت اندام و هیکلیه. طوری که هرموقع منو تو کوه میبینه، همینطور قدم زنان یک قدم میاد جلوتر و  کامل بین من و دخترش حائل میشه تا نبینمش یا دخترش منو نبینه! مادرش رو از دور میبینم، بهش نزدیک و نزدیکتر میشم، نگاش نمیکنم و طبق معمول میترسم بهش سلام کنم، فاصله میگیرم ازش، چندمتر ازش رد میشم برمیگردم اسم دخترِ رو که یک قدم عقب تر، پشت سر مادرش راه میره صدا میکنم و سلام میکنم. منو میبینه خوشحال میشه سلام میکنه، طبق معمول شبیه سوال ها و پیام های گهگاهش در تلگرام میپرسه کم پیدایی؟ نیستی؟ کجایی؟ میگم خودت کم پیدایی نیستی. (در واقع هردومون همش کوهیم اما ساعت هایی که میایم تفاوت داره) مکالمه بین ما فقط تا همین حدِ. اگه مادرش تو این بین، یهو برگرده نگام کنه از ترس می.......  به خودم! اما خوبیش اینه برنمیگرده یا شایدم با اون قد بلند و هیکل درشت اصلآ نمیتونه بچرخه عقب! بیچاره داماد آیندش! 


پ.ن:
چندسال پیش تو کوه اومد بهم شماره داد و وایساد تا بهش زنگ بزنم شمارم بی افته رو گوشیش و شمارم افتاد، خوشحال شد رفت، و اما بعد، چندبار دونفری برنامه چیدیم رفتیم کوه. دیدم خاکی نیست و بسیار اهل کلاس گذاشتن و تجملاتِ، بیش از حدِ معقول! و به همین دلیل رهاش کردم، قبل از اینکه اون تصمیم بگیره یا براش تصمیم بگیرن منو رها کنه!

حضرت سعدی علیه الرحمة فرموده:
بنی آدم سرشت از خاک دارد
اگر خاکی نباشد آدمی نیست..


امیدوارم این ماجرا مفید واقع بشه!


جا گربه ای!

اینا قرار بوده گلدون بشه و نشده، حالا تبدیل شده به جا گربه ای، میرن داخلش بین زمین و آسمان میشینن و از هیچی هم نمیترسند. گلدان ها را یا با منبر اشتباه گرفته اند و یا با تخت پادشاهی!


پ.ن:

گربه های مسیر خاکی توچال، برعکس سگهایش که بیشتر مواقع داخل خاک خیس، دنبال زباله میگردند تا خود را سیر کنند. غذاهای خوبی توسط طرفداران گربه ها براشون آورده میشه!!