دست نوشته ها
دست نوشته ها

دست نوشته ها

مناظر برفی ترین روز زمستان ۹۶

ابتدای توچال به سمت بام تهران


خداحافظ زمستان..

اینم عکس های برفی ترین روز زمستون سالی که گذشت، تصاویر اول و دوم رو از پیاده رو گرفتم و عکس سوم مسیر ابتدای توچال به سمت بام تهران. عکس چهارم از ایستگاه چشمه و تصویر پنجم، ایستگاه دوم توچال است. تصاویر بعدی از ارتفاعات بالاتر به علت مه غلیظ، عمق برف و بارش برف و بودن سه تا گرگ تو مسیر و سرعت زیادی که داشتم،وضوح کمی داشت به این پست اضافه نکردم..


پ.ن:

سالها بود تهران اینجوری برف نیومده بود. امیدوارم در تابستان امسال شاهد بارش همین اندازه برف باشیم و به کشاورزا هم به خاطر بارش برف بی موقع ضرر نخوره، برف و مه توی تابستون جالب باید باشه..


ماهِ قلعه


دلتون میخواد همین الان وارد این قلعه شگفت انگیز بشید و تو بالکن پشتی، رو صندلی چوبی بنشینید و به ماهِ خیره کننده ی این قلعه نگاه کنید؟!


Castle_Moon.mp3


پ.ن:

بیخود نیست پیانو به عنوان مادر سازها و کامل‌ ترین ساز شناخته میشه. اگه این موسیقی سحر آمیز رو گوش کردید و داخل قلعه شدید، لطفآ چندتا هیزم از کنار شومینه بردارید داخلش بندازید تا آتش روشن بمونه برای سیندراِلا. اِلا خانوم از شاهزاده طلاق گرفته، تنها توی اتاق زیر شیروونی قلعه زندگی میکنه..



ماجرای قارچ خوشمزه


قارچ خوشمزه داخل تصویر رو دیروز صبح تو عمق مسیر دره توچال دیدمش و کندمش، میخواستم ببرم تو ناهارم بریزم  ولی نشد که بشه، سنگی که با دستم گرفته بودم ازش بالا برم شکست و قارچ تو اون دستم بود، دستم ناخودآگاه قارچ رو پرت کرد هوا و به همون سرعت رعدوبرقی که قارچ از خاک در میاد، ناپدید شد. امیدوارم سمی بوده باشه و اون اتفاق سبب شده باشه قارچ گم بشه..


پ.ن:

یه چیز دیگه، تو مسیرم قعر دره خلوت توچال تو اون مه غلیظ یه گربه سیاه بود موقع بازگشت هم یه گربه مشکی دیگه تو مسیرم دیدم، باز یک کیلومتر پایینتر یه گربه سیاه دیگه بود، یعنی چی بوده؟!


بالاخره ازدواج!

 از آنجا که ازدواج اگر عاقلانه انجام بگیره امری بسیار خیر و نیکوست و برکت میده به زندگی و نیمی از ایمان رو کامل میکنه و سبب شادی دلهای بسیاری میشه و زندگی رو هدفمند تر و پربارتر میکنه پاشدم رفتم برای مرغ عشقم که اگه یادتون باشه ۱۰ ماه قبل از بالکن اومده بود داخل، زن گرفتم. خودش آبیه و خانمش سبزو زرد، وقتی آوردمش، تو یه اتاق دیگه آزادش کردم خودش پاشد رفت پیش مرغ عشق آبیه. از اینجا ببعدش خیلی جالب بود مرغ عشقی که بزور تو ظرف آب حمومش میرفت تا دید یه مرغ عشق ماده اومده بمدت ۱۰ دقیقه رفت تو آب خودشو شست و تیپ زد حسابی، طوری که پر های سفید دورگردنش سفید تر شده پف کرده. خوشبختانه مرغ عشق جدیده هم پسندیدش و سریع با همدیگه جفت شدن.. ازدواجشون ازدواج ساده ای بود، مهریه ۱۲ کیلو ارزن و هفت تخم و تخم کتان و جهیزیه هم یدونه از این چوبای گرد بلند که میشینن رووش.. ازدواج ساده به این میگن یاد بگیرید نصف شماس!


پ.ن:

اگه عنوان این پست باعث شد فکر کنید خودم ازدواج کردم و بعد دو دستی زدید تو سرتون و گفتید ای بابا این شوهر بالقوه هم که پرید، عذرخواهی نمیکنم حقتونه!