دست نوشته ها
دست نوشته ها

دست نوشته ها

برترین نعمت


 
لذت نگریستن و درک طبیعت برترین نعمت است.

مدعیان دروغین!

به محض اینکه از مسیر اخلاق منحرف شویم دیگر شخصیت دینی نخواهیم داشت. در دین چیزی وجود ندارد که از چارچوب اخلاق خارج باشد. مثلاً انسان نمی‌ تواند دروغگو و بیرحم باشد و در عین حال مدعی شود خدا را در درون خویش احساس می‌ کند.

شب مانی در دره توچال








شب مونی تو دره صفای خودشو داره آخر هفته ای که گذشت تنها تو این دره بودم، این همون دره ایه که 3تا پست قبل به اسم منطقه سولاریوم توچال ازش چندتا عکس گذاشتم و به دلیل اینکه آفتاب میگرفتم و لباس تنم نبود رمز دارش کردم! تو عکس اولی سمت چپ دورنمای تهران رو میبینید که باید برج میلاد وسط نور چراغ خیابونا معلوم باشه ولی به دلیل خاموش بودن چراغ های برج دیده نمیشه، سمت راست همون عکس یه شمع هست اولین بار بود با خودم شمع میبرم کوه، هم رو نورش میشه حساب باز کرد و هم رو عارفانه کردن محفل شب نشینی.

پ.ن:
کنار آتیش نشستن و  آهنگ بومی سرخپوستی گوش کردن آرام بخشه، یبار امتحان کنید ضرر نداره
 

اولین نفری که امسال از پلنگ چال رفت ایستگاه 5 توچال








بنظرتون اولین نفری که امسال از پلنگ چال رفت ایستگاه 5 توچال کی بود؟!
سفره هفت سینی که میبینید [عکس1] سفره ی هفت سین پناهگاه پلنگ چاله. آخرین روز سال 93 یعنی جمعه صبح با کوهنورد قوی هیکلی که تازه با هم آشنا شده بودیم به سمت پلنگ چال حرکت کردیم، با وجود کوله پشتی سنگین 2ساعته به پلنگ چال رسیدیم تا عصر نشستیم رو نیمکت های داخل پناهگاه پشت میز، کلی حرف زدیم نیمکتمون پشت پنجره بود، هوا ابری برفی بود برف میومد طوری که حیاط پناهگاه پر از برف شد، از پشت پنجره ی بخار گرفته بارش برف تماشایی تر شده بود، بعد از  صرف چای و نسکافه نزدیکای عصر رفتیم داخل حیاط برروی برفا، ابر هایی که از جلو چشممون با فاصله ی کم رد میشد منظره زیبایی را رقم زده بود. همزمان با تاریک شدن هوا 2تا تخت گرفتیم خوابیدیم نیم ساعت قبل از سال تحویل بیدار شدم رفتم سراغ همنوردم بیدارش کنم آماده بشه برای صعود هرچی صداش کردم انگار نه انگار هرچی گفتم گلابی بیدار شو دیر میشه فایده نداشت. باروبندیلمو جمع کردم رفتم طبقه پایین، کیوان مسئول پناهگاه با چند نفر از دوستانش تازه به پناهگاه رسیده بودن، برنامه ریخته بودن برای لحظه ی سال تحویل،اصل برنامم صعود به قله توچال بود و باید زودتر حرکت میکردم بی خیال برنامشون شدم، بحرا... کارگر پناهگاه درب اصلی رو برام باز کرد، تو هوای سرد پلنگ چال رفتم داخل مسیر برا صعود، تو مسیر هیچکس نبود. مناظر فوق العاده بودن انعکاس نور های چراغ خیابان های تهران رو همزمان با انعکاس نور ستاره ها میشد روی برف دید [عکس2] اولین ساعت سال 94 و خلوت بودن مسیر حس خوبی به آدم میداد این حس خوب تو کل مسیر باهام بود تا اینکه به جایی رسیدم که حدود یک متر برف نشسته بود. تو مسیر برفی هیچ پاکوبی نبود برای همین مسیری رو که باید تو یک ساعت طی میکردم دوساعته طی شد، به پشت یال رسیدم، بدترین جای مسیر ایستگاه 5 روبروم بود[عکس4]، نزدیک به 2متر برف پشت یال جمع شده بود اولین قدم رو که برداشتم تا گردن رفتم تو برف، خودمو بیرون کشیدم دراز کش شدم رو برف به حالت افقی سر میخوردم و شیب تند پر برف رو به این طریق پیمودم، رسیدم ایستگاه 5 هیچکس داخل محوطه نبود[عکس5] داخل راهروی تله کابین شدم روی صندلی های پلاستیکیش خوابیدم. نیم ساعت بعد بیدار شدم. بعد از صبحونه اومدم بیرون برای صعود به قله که دیدم هوا حسابی بهم ریخته تو ارتفاعات حسابی ابرو بادو مه بود طوری که نمیشد به قله صعود کرد، بیشتر هم به دلیل خطر سقوط بهمن به دلیل بارش برف تازه برنامه رو کنسل کردمو رفتم تو مسیر بازگشت..

فقط خودتان قدرت تغییر دادن آن را دارید

تا وقتی به این فکر چسبیده اید که دلیل خوب زندگی نکردنتان، بیرون از وجودتان است، هیچ تغییر مثبتی در زندگیتان رخ نمی دهد. تا وقتی مسوولیت خود را به دوش دیگران بیاندازید که با شما بی انصافی می کنند، (یک شوهر لات، یک کارفرمای زیاده طلب، که از کارمندانش حمایت نمی کند، ژنهای ناجور، اجبارهای مقاومت ناپذیر) وضع شما همچنان در بن بست می ماند. تنها خود شما مسوول جنبه های قطعی موقعیت زندگی خود هستید و فقط خودتان قدرت تغییر دادن آن را دارید. حتی اگر با محدودیتهای بیرونی همه جانبه ای درگیرید، هنوز آزادی و حق انتخاب پذیرش برخوردهای مختلف، نسبت به این محدودیتها را دارید.


اروین دیوید یالوم. کتاب خیره به خورشید صفحه 96