دست نوشته ها
دست نوشته ها

دست نوشته ها

فقط با پانزده دقیقه مطالعه کتاب!

برایان تریسی گفته اگر هر شب به جای تماشای تلویزیون [ اینستاگرام / تلگرام / فیس بوک / من و تو / ایران اینترنشنال و... ] پانزده دقیقه مطالعه کنید، سالانه حدود پانزده کتاب را می خوانید. اگر روزانه پانزده دقیقه ادبیات کلاسیک بخوانید، در مدت هفت سال، صد کتاب بزرگ ادبیات کلاسیک را خوانده‌ اید. همه این ها با پانزده دقیقه مطالعه کتاب حاصل می‌ شود. 

پ.ن:

ای اسکل های ۴فصل! خسته نمیشوید از فضولی و جفتیابی های احمقانه و بی نتیجه! و دید زدن پروپاچه خلق الناس در اینستاگرام؟!


با شلوغ ترین غرفه های نمایشگاه کتاب آشنا شوید!

عکس از نمایشگاه کتاب امسال ۹۸


شلوغ ترین غرفه های نمایشگاه کتاب تهران در سال ۹۸ مربوط میشه به غرفه های پیتزا ساندویچ عطاویچ و ساندویچ های سرد هایدا


پ.ن:

اگه به چندنفر از سلبریتی های اینستاگرام غرفه میدادن چنان صفی در نمایشگاه کتاب امسال ایجاد میشد که چند دور، دور کره زمین میچرخید! 



آیا اینستاگرامی ها منگل و فضول هستند؟!


منگل و فضول بودن اولین ذهنیتی بود که نسبت به کاربران اینستاگرام داشتم و سالها پیش تونستم پس از چندساعت عضویت در اینستا و ارسال فقط ۳ عکس از دره های توچال در گالری اینستا، با همین ذهنیت بیمار بودن کاربرانش از این شبکه اجتماعی وقت تلف کن دور بشوم، شبکه ای اجتماعی با کاربران منگلی که عقده لایک شدن دارند و برای دیده شدن و جذب فالوور با جنازه ی توی مرده شور خونه هم سلفی میگیرند. عده ای دیگر از کاربران فضولش که مدام باید چک کنند ببینند فلان گاو پیشونی سفید اینستاگرام امشب رژ لب چی زده، ناهار کدوم رستوران سلفی انداخته و...

پ.ن:
نصف عمرمون تو خواب و استراحت و حمام و مستراح و ترافیک میگذره با این وصف حیف نیست بقیه عمر کوتاهمون هم، تو اینستا و دیگر شبکه های اجتماعی بگذره و وقت و چشمانی که باید بخاطر مطالعه و کتاب خوندن استفاده و ضعیف بشه تو این شبکه های سرکاری، تلف و کور بشه؟


جمعی از مُنگل های اینستاگرام


مطالب مرتبط:



در دراز مدت، مرگ تنها فاتح است!

اگر نمی دانید جمله زیر از کدام شخصیت تاریخ است و تا چند روز بعدش هم نفهمیدید، این یعنی شما یک ولگرد اینستاگرامی، تلگرامی بیش نیستید، باور کنید ولگرد شاخ و دم نداره! پیشاپیش متاسفم براتون..


"  در دراز مدت، مرگ تنها فاتح است! "



ولنتاین عجیبی بود!

تو فاصله ظهر تا عصر روز ولنتاین دوتا دختر رو تو خیابون در دو جای مختلف دیدم که داشتن سعی میکردن با پسرا دوست بشن استرس هم داشتن که نکنه نتونن دوست بشن، انگار واجبِ حالا، موفق هم نشدن آخرش. اینکه چقدر شبش تا صبح گریه کردن هم خدا میدونه! پسری متولد ۷۱ هم ماه قبل از طریق اینستاگرام معلم خانم دوران دبستانش رو پیدا کرده بود و دیده بوده هنوز مجرده و باهاش دوست شده بوده متولد سال ۵۵ بودش این خانم معلم! باهاش قرار داشت روز ولنتاین، دوستاش بهش میگفتن هدیه براش نقاشی خرس و شکلات بکش اونم هدیه استیکر ستاره صدآفرین میچسبونه به نقاشیت و اینم حرص میخورد! و دختری رو دیدم  که سی چهل تا کادو برای دوست پسرش خریده بود و دستش دیگه جا نداشت! 


پ.ن:

کلآ زمونه ی عجیبی شده...