دست نوشته ها
دست نوشته ها

دست نوشته ها

خارجی ها قهوه ای اند؟!

رنگ پوستم بخاطر مسافرت دو هفته اخیر به اماکن دشتی کویری قهوه ای شده، رنگ لباس هامم به روشن تغییر دادم، هفت هشت کیلو وزنم کم شده، با این هیئت ساده دیروز عینک آفتابی زدم رفتم کوه. در کمال تعجب دیدم کوهنوردان و کوهپیماها به زبان انگلیسی باهام صحبت میکنند و با توریست اشتباهی گرفته اند و حتی میترسیدند توریست ویروسی باشم,.خانمی در ابتدای مسیر و کنار سنگها حرکت میکرد  و از روبروم میومد، از دور پشت سرهم بهم میگفت:  keep right keep right ازش چندمتر فاصله گرفتم و از کنارش رد شدم.. این رفتارش جالب نبود اگر توریست بود ممکن بود رنجیده خاطر بشه، منکه میخندیدم به این همه خنگی..


پ.ن:

مملکت نیست که، بلانسبت دیوونه خونس :)




آبروریزی در توچال!

آبروریزی شد! صبح زود پاشدم رفتم توچال ساعت ۷:۳۰ رسیدم ایستگاه ۲، رفتم رو نیمکت روبروی خورشید نشستم آفتاب بگیرم که یکهو دختری حدودآ بیست و پنج ساله با فقط یه مدل تاپ خیلی لختی و لگ از پاکوب زیر نیمکت اومد بالا، اولش فقط یک لحظه اونم از دورتر دیدمش با خودم میگفتم نگاه نمیکنم، نگاه نمیکنم، سرمو پایین گرفته بودم، نگاه نمیکنم، نگاه نمیکنم.... که یکهو به نیم متریم رسید نشد نگا نکنم زیر چشمی یطور خیلی تابلو و یا شایدم یجور خیلی مسخره نگاش کردم! فکر میکنید چی شد؟ از خنده منفجر شد و رفت پشت سرم تو جمعیت سه چهار نفری کوهنوردای ایستگاه ۲ که یکیشون ظاهرآ دوست پسرش بود بلند بلند میخندید بهشون گفت زیر چشمی نگام کرد! بر نگشتم ببینم اما احتمالآ با دست داشته منو به بقیه نشون میداده.


پ.ن:
گفتم نگا نکنما، اَه.