دست نوشته ها
دست نوشته ها

دست نوشته ها

دخترِ همسایه

یه گربه تو راهرو داریم همیشه پشت درِ ما میشینه، امروز برای اولین بار دیدم رفته وایساده جلو درِ همسایه روبرویی زل زده به درِ اونا، خلاصه بعد از نیم ساعت دیدم دختر فامیل همسایه که چند روزی میشه مهمون همسایه روبرویی شدن درو باز کرد شروع کرد قربون صدقه گربه رفتن، نازش میکرد باهاش صحبت میکرد و اینجا بود که متوجه شدم ماجرا از چه قراره با خودم گفتم خدا شانس بدهُ رفتم تو فکر خرید یه دست لباسِ گربه ای شکل که متاسفانه سایز من گیر نمیاد، گیر بیاد بپوشم بخاطر 85 کیلو وزنم، بیشتر شبیه پلنگ صورتی میشم تا گربه، این جوری با لباس گربه سایز بزرگ هم برم تو راهرو ممکنِ به جای اینکه بیاد قربون صدقم بره با جارو دمپایی بیفته به جونم.