دست نوشته ها
دست نوشته ها

دست نوشته ها

اینم از وضعیت شام نخوردن امشبم

ابتدا خاک بر سرم بشه و اما بعد. امشب تصمیم قطعی گرفته بودم شام نخورم، از ساعت 11 که میشه 3 ساعت قبل هی میرفتم در قابلمه ها رو باز میکردم یه نگاه به خورشت یه نگاه به برنج مینداختم درشونو میبستم میومدم سریال خارجی میدیدم یا میومدم اینترنت. خلاصه این رفتار ادامه داشت تا نیم ساعت پیش که یهویی پاشدم رفتم دو تا قابلمه ها رو یکی کردم نشستم یه خروار غذایی که برای 3نفر کافی بودو خوردم! الانم منتظرم صبح بشه تا مثل اون مار عظیم الجثه ای که تو شبکه مستند دیدم یه گوزن درسته رو خورده بودو چند هفته زیر آفتاب خوابیده بود تا هضم بشه برم زیر آفتاب چند روزی رو دراز بکشم!