دست نوشته ها
دست نوشته ها

دست نوشته ها

اگر زندگیـت ابریـست! (قسمت دوم)


عکس شماره 1 - قندیل های زیبا کنار آبشار


عکس شماره 2 - مه غلیظ


عکس شماره 3 - نمای زیبا از گلسنگ ها و قندیل ها


عکس شماره 4 - قهوه تلخ و نان خرمایی


عکس شماره 5 - برف و آتش


عکس شماره 6 - چشمه


عکس شماره 7 - سان شاینِ کوهی


عکس شماره 8 - قهوه و قهوه ساز


عکس شماره 9 - ردپای عجیب روی برف


عکس شماره 10 - دورنمای دره توچال


عکس شماره 11 - نمای زیبایی از طلوع خورشید


عکس شماره 12 - نمای زیبایی از غروب خورشید


عکس شماره 13 - دور نمای درکه پشت سرم توچال بود


عکس شماره 14 - مسیر زیبای برفی

در قسمت اول درستی این جمله رو "در اوجی معین دیگر ابری نیست اگر زندگیـت ابریـست، به این دلیل است که روحت آنقدر که باید، بالا نرفته است!" با عکس هایی که گذاشتم ثابت کردم. جمعه پاییزی هفته قبل (عکس های شماره 1 تا 6) و جمعه ی زمستونی که گذشت پریروز (عکسهای شماره 7 تا 14) باز هم هوا برفی، مه آلود، ابری و گاهی هم نیمه ابری و برای دقایق کوتاهی آفتابی بود. این دو بار بجای اینکه از ابر ها عبور کنم و به خورشیدو هوای آفتابی برسم به دلیل سنگینی زیاد کوله پشتیم در هوای مه آلود و ابری در ارتفاعات پائین موندم. تعدادی رو میدیدم که در حال صعود به قله و گذر از ابر ها هستند و خودم رو میدیدم که پائین تر از همشون ایستاده ام و مه غلیظ اجازه نمیده قله و خورشید رو نگاه کنم چه برسه که بخوام بهشون برسم!
چه کاری باید انجام میدادم؟
مینشستم کناری و زانوی غم بغل میکردم؟
خاک بر میداشتم رو سرم میریختم؟!
بجای این رفتار بی خردانه با محاسبه قدرت و توانایی که داشتم به مسیرم تو همون ارتفاع پست، زیر ابر ها و داخل مه ادامه داده وارد دره غربی توچال شدم، توضیحات و شرح مناظر فوق زیبا و شگفت انگیزی که دیدم و لذتی که بردم رو می سپرم به عکس هایی که در بالای این مطلب قرار دادم.

پ.ن:
با مطلب و عکس های قسمت دوم نادرستی قسمت اول را اثبات کردم! 

قسمت سوّم بزودی...