دست نوشته ها
دست نوشته ها

دست نوشته ها

برف کوچولوی تنها




مسیرهایی که خلوتِ و هیچکس جز خودت داخلش نیست طبیعت رو همانطور که باید دید میشه دید، بکرِ بکر. جمعه ای که گذشت از قنات پایین توچال و لابلای درخت هاش رفتم تو مسیری که برعکس مسیرهای دیگه خلوتِ، اونقدر خلوت که فقط خداست و خودت و بعد طبیعت بکر.. تکه برف تصاویر بالا باحال ترین برفیِ که تاحالا دیدم، رازِ بودن، شاد بودن و سر زنده بودنش اینه که یه گوشه پشت یک سنگ، دور از مردم و دور از نور مستقیم خورشید پنهان شده بود، خیلی بامزه بود خواستم بردارمش درسته بذارم تو دهنم دلم نیومد..


نظرات 10 + ارسال نظر
انه سه‌شنبه 21 دی 1395 ساعت 11:43 http://manopezeshki69.blogsky.com

برف کوچولوی تنها مثل انه ی کوچولوی تنها

آنه ی کوچولوی تنها؟ دوستات و هم اتاقیات تو خوابگاه هویچن؟ فقط همین مونده بود که به یه جوجه برف حسادت کنی

ghamahang سه‌شنبه 21 دی 1395 ساعت 12:51 http://ghamahang.blogsky.com

سلام. من تو وبلاگم آهنگ غمگین (بیشتر بی کلام) میذارم.‏
اگه دوست داشتین به من سر بزنین

غریبانه چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت 07:18

از نگاهت به اطراف خوشم میاد
من اگه اونجا بودم حتما میخوردمش که دیگه نباشه
اینقدر برف دوس دارم

من بجای خوردنش زانوهامو گذاشتم زمین خم شدم بوسش کردم

یه گاو چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت 21:28

وای چه قشنگ...
تحت تاثیر قرار گرفتم...
نوشته ی سیالی هم بود... کاش فقط خالص تر می بود!
( منظورم در سبک نوشتنه)

ممنون
کار راحتی نیست، شاید با حوصله بشینم بنویسم براش وقت بذارم بهتر بشه.

غریبانه چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت 22:04

اوه چه رومانتیک

Sara شنبه 2 بهمن 1395 ساعت 22:22 http://www.commaa.blogsky.com

دلم برف میخواد خیلی..خیلی
یماه پیش یذره برف اومد رفتم ازش استفاده کردم البته رو زمین برف ننشست فقط رو ماشینا بود ازونا استفاده کردیم:)

ایشالا دومتر برف بیاد اونجا

Sara پنج‌شنبه 21 بهمن 1395 ساعت 14:38 http://www.commaa.blogsky.com

روز بعدی که این کامنتو دادم یه عالمه برف بارید تطیل شدیم حتی

دعای من بوده که گرفته

Baran سه‌شنبه 3 بهمن 1396 ساعت 21:56

درودی مجدد خدمت شما

این پست و تصاویرش حرف نداره

تشکرات
.
غریبانه چقده شکمویه
.
شما برف و دوشاب (شیره انگور ) تناول کردین؟پدر بزرگم بهمون یاد دادن..یه فنجون برف از شیروانی برمیداشت و دوقاشق شیره انگور روش...بعد کنار بخاری هیزمی
به قول اون خواننده؛یاد ایامی که گلشن،……
خب. مثل اینکه خیلی حرف زدم...شب تون بخیر آقای همسایه محترم.

سلام علیک ای باران خانوم
شاید غریبانه تو دوره ی ویار بوده در این صورت دست خودش نبوده
نه فقط برف با شیرکاکائو خوردم خوشمزه میشد ولی با شیره انگور یه چیز دیگه میشه پر خاصیت تر، گرچه خواص گرمای اون بخاری هیزمی بیشتر از همشونه!
واقعآ یادباد آن روزگاران یاد باد
شب شمام بخیر خانوم همسایه عزیز.

Baran دوشنبه 16 تیر 1399 ساعت 21:00

امروز ۶ ژوئیه بود،یاد برف کوچولوافتادم

یادش بخیر، برف خوبی بود. هنوزم ارتفاعات توچال برف هست. اما برفاش تکه های بزرگن، باید بهشون گفت برف نرّه خر تنها

Baran دوشنبه 16 تیر 1399 ساعت 22:39

خدای من:)))
خدایا مرسی آقای همسایه رو آفریدی

خاک بر سر آقای همسایه!:خند:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد