دست نوشته ها
دست نوشته ها

دست نوشته ها

دختر خوشبخت



خوشبختی غیر از این تو چی میتونه باشه؟ هم کوه بری هم تو کوه کتاب بخونی. این دختر وسط هفته ها و ساعاتی که  خلوت تره میاد توچال قبل از ایستگاه 2 روی نیمکت میشینه کتاب میخونه،  اولین بار که دیدیمش همچین مکالمه ای بین منو دوستم ردوبدل شد:
من: بیا هولش بدیم پایین کتابشو برداریم درریم!
دوستم: بیا کتابشو پرت کنیم پایین خودشو برداریم

نظرات 3 + ارسال نظر
خاتون سه‌شنبه 17 شهریور 1394 ساعت 15:27 http://bakhtekhabaloodeman.blogsky.com/

فکر کنم اشتباهی آدرس دادم.
حالا راجع به پستت اینه که خو از اول کتاب با خودتون ببرید که احتیاجی به این فکرای شیطانی نباشه خخخخخخخخخخ

یعنی دوستمم از اول یه دختر با خودش بیاره کوه؟!

Sara پنج‌شنبه 29 مهر 1395 ساعت 14:20 http://www.commaa.blogsky.com

این پستت رو ندیده بودم؛ غبطه خوردم به حالش من یبار رفتم پارک کتاب بخونم اونقد متلکم زدن و شماره انداختن بغلم دیدم در پستوی خانه کتاب بخونم شخصیتم بهتر حفظ میشه:)

چرا اونجا با این سابقه چندین هزار سالش با این تمدن و فرهنگ خیلی قدیمی و غنی اینطوری شده؟ اگه مدلِ چادرچاقچوری بدون لاک و رژ لب بری بازم کِرم میریزن؟

Sara پنج‌شنبه 29 مهر 1395 ساعت 17:40 http://www.commaa.blogsky.com

گاها مشاهده شده یه پسر از کنارمون رد شده متلک ننداخته و جان به جان افرین تسلیم کرده:)) قبلنا چادر میپوشیدم خیلی محجبه بودم بازم ازارها سرجاش بود،برای بعضی پسرها همینکه طرف خانم باشه کافیه،تیپ و سن و تاهل اهمیت نداره

شاید چادر سرت میکردی ولی یادت میرفته رژلبتو پاک کنی؟ مورد داشتیم پسره رژ لب دخترا رو اینجوری تفسیر میکرد میگفت رژ لب رو لب یعنی بیا بوسم کن!:خند:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد