دست نوشته ها
دست نوشته ها

دست نوشته ها

با شلوغ ترین غرفه های نمایشگاه کتاب آشنا شوید!

عکس از نمایشگاه کتاب امسال ۹۸


شلوغ ترین غرفه های نمایشگاه کتاب تهران در سال ۹۸ مربوط میشه به غرفه های پیتزا ساندویچ عطاویچ و ساندویچ های سرد هایدا


پ.ن:

اگه به چندنفر از سلبریتی های اینستاگرام غرفه میدادن چنان صفی در نمایشگاه کتاب امسال ایجاد میشد که چند دور، دور کره زمین میچرخید! 



دختر ها کتابخوان تر از پسر ها نیستند!

یک پست گذاشته بودم با عنوان دختران کتابخوان تر از پسرها هستند، یک نظر سنجی که یک ماه بعد از نمایشگاه کتاب تهران برگزار شده بود..

پس از دیدن کتاب هایی که تعداد قابل توجهی از دخترها  میخرند و میخوانند به این نتیجه رسیدم در کمیت کتاب خوان تر از پسرها هستند ولی در کیفیت خیر.. حیف درختی که بخاطر این کتاب های بد محتوا قطع میشه و حیف اون پهنای باندی که باهاش این ایبوک های بی ارزش دانلود بشه.. کتاب هایی که هیچ سودی برای خواننده اش ندارد به جز جفتک پرانی اسب شاهزاده زیبا به افکار رم کرده پرنسس کتاب بدست!

پ.ن:

به نظر شما کسی که مثلآ کتاب شاهزاده ای با اسب سم طلا و انواع کتاب های تخیلی بی فایده میخونه رو باید جزو کتابخوان ترین ها به حساب آورد؟!


کتاب آغوش درمانی در نمایشگاه کتاب امسال


یکی از کتاب هایی که نمایشگاه کتاب امسال دیدمش و نخریدمش (آخه چی توشه که خودم بلد نیستم!)  کتاب آغوش درمانی بود. اول که دیدمش فکر کردم نویسنده وبلاگ کاما این کتاب رو نوشته، آخه یادمه تو وبلاگِ مثبت ۱۸ ش از معجزات بغل کردنُ این چیزا  زیاد می نوشت و کلآ علاقه مند بود به بغل درمانی و این مسائل، بعد دیدم نه نویسندش یکی دیگس، با عقل هم جور در میومد کتاب آغوش درمانی رو سارا ننوشته باشه،  اگه سارا همچنین کتابی مینوشت سی چهل جلدِ چند هزار صفحه ای میشد، اسم کتابم میذاشت:  چلوندن درمانی! 


دست خورده ترین کتاب نمایشگاه کتاب امسال


دیروز به بیشتر غرفه های نمایشگاه کتاب سر زدم، کتاب هووی دوست داشتنی نسبت به بقیه کتابها بیشتر دست خورده شده بود، تو عکسی که از این کتاب گرفتم و بالای همین پست گذاشتم میشه قسمت هایی از این دست خوردگی رو دید، مطمئنم بیشتر حس فضولی خانم ها گل کرده و تورقی به این کتاب زده اند. خانمن دیگر، گاهی هم هوس هوو میکنند


پ.ن:

راستش خودمم بعد از دیدن این کتاب هوس کردم دو تا زن بگیرم، چقدر خوبه دو تا زن بگیری با هم دیگه دوست باشند سرشون گرم بشه بروند خرید، گردش، مسافرت و منم تو خونه با زن سومم راحت باشم، چی میشه مگه؟ نهایتش اینه وقتی از مسافرت برگشتند میزنن جرواجرم میکنن. تازه زن سومم دست به سوزن نخش خوبه میدوزتم




بچه ی کتابخور


کتابخور به این جوجه میگن یه کتاب دستشه به اسم طبیعت ترسناک، خیلی وقته رفته تو بغل باباش داره میخونش یه لحظه هم چشم از کتاب بر نداشته. 


پ.ن:

الان با اتوبوس داریم از نمایشگاه کتاب برمیگردیم نصف جمعیت داخل اتوبوس کتاب خریدن تعدادی استراحت میکنن تعدادی هم در حال مطالعه هستند خانما از همه ساکت ترن، یحتمل دارن کتابایی که در مورد رژلب و لاک خریدن رو میخونن، ای کاش همیشه انقدر ساکت بودن!