دلی که خانه ی غرور است کانون محبت نشود. یاران دوران فرومایگی، نکوخویی ندانند و تنگ نظران ره به بزرگی نبرند. حسودان بر جمال و کمال جز به چشم کین ننگرند و دروغگویان از کسی وفا و اعتماد نبینند./هان ولفگانگ گوته
به نظر می رسد کتابخونه های تفکیک جنسیتی شده بهتر باشند. تمرکز بیشتره و مهم تر سکوت بیشتری در کتابخانه های غیرمختلط حکمفرماست. همین که از گوشه کنارش صدای خانم هایی شنیده نمیشه که به آقایون مزاحم صندلی کناری بگویند "خفه شو کتابتو بخون!" خودش یه برگ برنده ی بزرگ برای کتاب خانه های تفکیک جنسیتی شده است..
واقعآ دنبال چی میگردیم؟ منتظر کی هستیم؟! فکر کنم دنبال این نوع کامنت ها باشیم که زیاد از بخش مدیریت وبلاگ، نظرات رو چک میکنیم:
انتظار آقایون:
سلام سارینا خانوم هستم نیمه ی گمشده ی شما و بسیار زیبا و تو دل برو، خواستم ببینم اگر زحمت نمیشود خدمت برسم و پاهایتان را داخل تشت شیر ولرم ماساژ بدهم، اگر هم مرحمت فرمائید و اجازه بدهید کف پایتان را ماچ نمایم ممنون میشوم.
انتظار خانوما:
با سلام، اینجانب انریکه ایگلسیاس تک فرزند و دارای خودروی شاسی بلند، عاشق و مجنون و نیمه ی گم به گور شده شما هستم. از غم دوری شما خاک به سر شده ام. بزرگواری فرمائید و این زن ذلیل بالقوه را به غلامی پذیرفته تا بالفعل شده و مراتب چاکری نوکری خود را تمام و کمال به شما شاهزاده خانوم خوشگل ابراز نمایم. عروسکِ قصه ی من پیشاپیش سپاس.
پ.ن:
اگه ماجرا از این قرار نیست، پس چیه؟