دیروز به بیشتر غرفه های نمایشگاه کتاب سر زدم، کتاب هووی دوست داشتنی نسبت به بقیه کتابها بیشتر دست خورده شده بود، تو عکسی که از این کتاب گرفتم و بالای همین پست گذاشتم میشه قسمت هایی از این دست خوردگی رو دید، مطمئنم بیشتر حس فضولی خانم ها گل کرده و تورقی به این کتاب زده اند. خانمن دیگر، گاهی هم هوس هوو میکنند
پ.ن:
راستش خودمم بعد از دیدن این کتاب هوس کردم دو تا زن بگیرم، چقدر خوبه دو تا زن بگیری با هم دیگه دوست باشند سرشون گرم بشه بروند خرید، گردش، مسافرت و منم تو خونه با زن سومم راحت باشم، چی میشه مگه؟ نهایتش اینه وقتی از مسافرت برگشتند میزنن جرواجرم میکنن. تازه زن سومم دست به سوزن نخش خوبه میدوزتم
یاد کتاب ایام بی شوهری افتادم
چه کتابِ باحالیه
سلام. راستش پیشنهاد می کنم از هول حلیم توی دیگ نیفتی رفیق. اول یکی بگیر ببین می تونی بعد دوتاش کن.آواز دهل شنیدن از دور خوش است. کاری نکنی رور بعدش مجبور بشی بری شب توی مسجد بخوابی و مدام به خودت بد و بیراه بگی که وای چی فکر می کردیم چی شد!!!
سلام بر شما دوستِ گرامی، کاملآ صحیح فرمودید. و در ضمن شواهد و قرائن موجود، حاکی از آن است که یکیشم نمیگیرم!
"سنگ بزرگ نشانه نزدن است" یکی از ضرب المثل های معروف محسوب می شود و در مواقعی کاربرد دارد که افراد سخن از انجام کار بزرگی می زنند که احتمال عملیاتی شدن آن با توجه به مشهودات، منتفی است!
خلاف اسم تحریک کنندش فک نمیکنم چیز جالبی باشه خصوصا با جلد کتاب اصلا حال نکردم منو یاد کتاب های مزخرف عشقی ایرانی میندازه
خوندیش؟
تو که میخای سه تا بگیری منم بگیر حس میکنم دارم میترشم. شادیات جبران میکنم
این کتاب مزخرف خوندن داره؟؟
نمیشه یه حسی بهم میگه اگه بگیرمت اون سه تا رو انقدر میگیری کتک میزنی تا میذارن میرن بعد خودت می مونیُ خودم اونوقت نوبت من میشه جفپا میری رووم میزنی ناکارم میکنی. آخه این چه کاریه آدم انقد خشن
اخه تو کلا تو مود کتابای مزخرفی گفتم شاید اینم خوندی نذاشتی زیر دستت در بره
نیما فکر میکنم تو ذهنت از من یه دختر خشن بداخلاق غرغروی غیرقابل تحمل شکل گرفته ولی باور کن من اینهمه نیستم:)
فقط چیزاییکه تو دنیام نمیتونم بروز بدم رو توی وبلاگم مینویسم
بگیر منو دراز
خان خله این منم رمان میخونم یا یو؟ هیچ کتابی وقت هدر ده تر از رمان های عشقولانه نیست
نه اتفاقآ برعکس اینایی که گفتی ازت تو ذهنمه.. در این مورد فقط فکر میکنم قوی هستی و اگه بگیرمت چون منو دوس خواهی داشت بقیه رو میخوای از میدون بدر کنی. اون قسمت که جفپا میری رو من فقط به دلیل نارحت بودنت از چند همسر بودنمه. بیا اینم رمان!
من رمان های خوب میخونم اتفاقا میخواستم یک دو کتابی که اخیرا خوندمو بهت معرفی کنم بخونی ولی تو چه میفهمی از کتابای خوب
من سیاست و قدرت جنگیدن رو ندارم دو دستی تقدیمت میکنم به اون وحشیا. ولی تو شعور داشته باش به خودم برگرد
از نظر خودت خوبه. همون بهتر که معرفی نکردی چشمو گوشم باز میشد!
مگه کفترم جَلد یکی بشم با یه بیه بیه برگردم پیشش؟
سیاست و قدرت جنگیدن رو وقتی پیدا میکنی که رمان نخونی. بشینی کتابای تاریخی بخونی..
به اون وحشیا؟ بیا از همین الان شروع کردی به هوو هات تیکه پرونی میکنی
چشمو گوش تو ازین بازتر شه که پاره میشن
مگه میخوام به جایی حمله کنم که تاریخ بخونم اخه
هر ادمی تو زندگیش کفتر جلد ینفر میشه. البته یادم نبود تو این چیزا حالیت نمیشه
مثلا روت حساسم
بسوزه پدر تجربه ببین چقد کوک زدی به چشوگوشِت که میتونی حد پاره شدنشو انقد خوب تشخیص بدی!

تاریخ فقط جنگ نیست همه مدل تجربه حتی عشقولانه ولی واقعیش و نه توهمیش رو کسب میکنی، خیلی به کارت میاد و دیگه راه صدهابار رفته رو دوباره طی نمیکنی، سالها جلو می افتی..
آره واقعآ حالیم نمیشه تا حدودی!
چندتا کتاب در مورد جَلد یه نفر تا چهار پنج نفر شدن بهم معرفی کن بخونم
تجربه که نکردم ولی تو وبلاگ بعضیا دیدم که میگم
خب تو اگه اینجور عاشقانه هایی سراغ داری بگو من بخونم ولی اگه بد بود میام فحاشی میکنم بعد نگی نگفتیا
خودت به مرحله ای رسیدی که میتونی درباره جلد چند نفر بودن کتاب بدی بیرون. شکسته نفسی میکنین استاد
یحتمل تو وبلاگ متولد کاما دیدیش!

دیگه فایده نداره به رمان های عشقولانه ی احساسی خالی بندی تخیلی عادت کردی به تاریخی سازگار نیستی بخونی فشارت می افته
اتفاقآ کتاب بیرون دادم در موردش به صورت وبلاگ با اسم کاما!
حالا ببین خودش چندبار فشارش افتاده تجربه شده براش.من به جمله ی تو چی میفهمی از رمان عاشقانه. اکتفا میکنم

اوف از تو بعیده نیما. اون وبلاگ معرکس که. اصلا به چرتو پرت پراکنی های تو نمیادا
کسی که کتاب تاریخی زیاد میخونه گذشته ی پرفشار کم فشار بقیه براش میشه تجربه دیگه تکرار نمیکنه میره تو یه مسیر جدید

این همه رمان عاشقونه ی پر از احساس و توهم و تخیل خوندی چقدر برات فایده داشته؟!!
معلومه... دریغ از یه مطلب با بارِ فرهنگی آموزشی تو وبلاگت، تمام دغدغت شده کافی شاپ ساندویچی بسته ی تو ماه رمضون.. یه کم به اون کرم های معدت استراحت بده خو