بین اتفاقات عجیب دیروز که تو مسیرم تا کوه اتفاق افتاد و دو تا از صمیمی ترین دوستانم رو پس از سالها به فاصله ۵ دقیقه از هم تو خیابون دیدم یه اتفاق برام تعجب آور تر بود. از کنار یکی رد شدم که آروم زیرلب میگفت....... این قسمت رو حذف کردم بنظرم تعریف نکنم بهتره شاید بدآموزی داشته باشه یا کفرآمیز باشه. اما نه نمیشه نگم اگه نگم این مطلب بی فایده میشه و باید کل پست رو حذف کنم. آقا هیچی! داشت آروم و پشت سرهم میگفت خدا ازت نگذره خدا!! خب این یعنی چی؟! تا چند دقیقه مغزم درگیر این حرفش شده بود که آخه این حرف یعنی چی.
بهتر بود میرفتم بهش میگفتم:
تو به تقصیر خود افتادی ازین در محروم
از که می نالی و فریاد چرا میداری!
یا اینو میگفتم:
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش میدهند!
و یا اینکه:
گربه ی مسکین اگر پر داشتی
تخم گنجشک از جهان برداشتی!
و یا:
لطف حق با تو مداراها کند
چونکه از حد بگذرد رسوا کند!
نمیدونستم ماجرا چیه فقط متعجبانه بدون اینکه واکنش نشون بدم رد شدم و رفتم...
پ.ن:
یه ماجرای دیگه هم هست مربوط به مشکلات کارمندان یه شرکت با منشی شرکتِ، این منشی در قسمت بالاتنه لباس زیر نمیپوشه و اندامِ شوهریابش! چه در حالت ایستاده و چه در حالت نشسته بطور مداوم به شش جهت مخالف در حال حرکتِ. بدین سبب کارمندان شرکت نفری چندهزارتومان پول گذاشتند رو هم شد سی چهل هزارتومان و با یه پاکت نامه حاوی پول ها که روش نوشته شده سوتی... بخر ببند، گذاشتند تو کشوی منشی شرکت و منشی بجای اینکه بره این زیرپوش رو بخره رفته یه تی شرت بدجور یقه باز خریده پوشیده اومده شرکت و وضعیت بدتر شده، مصرف چای نبات آب قند اینا بین مذکرهای شرکت رفته بالا، حتی صدای آبدارچی هم درومده میگه باید حقوق منو بیشتر کنید خسته شدم از بس لیوان قندی نباتی شستم سخت تمیز میشه لیوانای قندی شده چسبناک... نمیدونم آیا این ماجرا رو در پست جدید با عنوان "آیا مردم بلانسبت دیوانه شده اند؟! روانی ها" شرح بدم یا نه، بنظرم اخلاقی نیست و بیخیالش بشم بهتره..