چند ماه قبل از مرحوم شدن وقتی فهمید زیاد زنده نمی مونه هر چند روز یک بار بطور شفاهی به شوهر پولدارش وصیت میکرد تا بعد از مرحوم شدنش مبادا بره زن بگیره و قول میگرفت بعد از فوتش، ازدواج نکنه. اونم قول میداد و حتی قسم میخورد.. سال ها از این ماجرا میگذره و شوهره بطرز حیرت آوری سر قولش مونده روی مردونگی رو سفید کرده! و تا امروز نه تنها ازدواج نکرده بلکه نزدیک صیغه موقت هم نشده. فقط صدها دوست دختر داره که تشکیل شدن از ده ها مدل دختر و انواع تیپ دخترا از همه مناطق تهران. حتی یکیشونم رفیق فابریک دخترشه، حالا اینا به کنار، کمی قبل از اپیدمی شدن ویروس جدید، این شوهر وفادار میره تله سیژ ایستگاه چشمه توچال، سوار شه برگرده پایین، ایستگاه یک، هم زمان یه دختر هفده هجده ساله که کمی ترس از تله سیژ و ارتفاع داشته رو به درخواست خودش میشونن کنار این آقای سن بالای مطمئن با ظاهر متشخص تا این دختر با ترس کمتر بیاد پایین. و اما بعد آقای مزبور تا پایین دستش تا آرنج تو یقه ی دختره بوده! دختره هم از ترس ارتفاع و پرت نشدن جیکش در نیومده بوده حتی وقتی میرسن پایین و باید هرکدوم پول بلیتشون رو حساب میکردن، دختره از ترس و شُکِ وارده، دقایقی لال شده بوده نتونسته به مسئولان تله سیژ بگه چی شده چه بلایی سرش اومده..
پ.ن:
آیا بهتر نبود مرحومه بجای وصیت، نیمه شب وقتی شوهره خوابه از قیچی چمن زنیِ تیز استفاده میکرد؟! یه همچین فیلمی در این رابطه بود خانمِ پس از اینکه فهمید شوهر منحرف حتی به خواهرزادش رحم نکرده و حتی خواهرزادش از شوهرش باردار شده، نصف شب از چاقو استفاده کرد و جالب اینجا بود شوهره بعد از دوران نقاهت و پس از خاجگی از زندگی جدیدش راضی بود! اگرچه یه مقداری بعد این اتفاق کَجکی، کَجکی راه میرفت!