فقط پنجشنبه و جمعه دومین و سومین روز نمایشگاه کتاب خیلی شلوغ بود، امروز نمایشگاه کتاب طوری خلوت بود که تونستم چهار کتابی رو که میخواستم در مدت زمان نیم ساعت پیدا و خریداری کنم. شلوغ بودن یا خلوت نبودن مسئله این نیست! مسئله اینه که وضعیت اقتصادی بهتر بشه تا دیگه شاهد کُزت های بی ژان والژان پشت ویترین غرفه های نمایشگاه کتاب نباشیم

اوایل از نمایشگاه گزارش میگرفتن همه خرکیف بودن که استقبال فوق تصوری از نمایشگاه شده فک کنم اون وسط ینفر چشاش شور بود پوکوندن اونجارو:| چه کتابایی گرفتی؟
مردم خستن:خند: همه چی زیر سر تورمه سال های پیش یادمه طرف انقد کتاب میخرید فرغون لازم داشت تا کتابارو بتونه ببره خونش ولی هر سال که میگذره این فرغون هی کوچیکتر میشه..
اول رفتم دو تا کتاب روانشناسی خریدم بعد رفتم دو تا کتاب کوهنوردی خریدم. بازم شاید برم نمایشگاه. کتاب در موردلذات حرام اندر حرام خوردن گوجه سبز خواستی بگو بگیرم بفرستم برات
خو سالها پیش کلی کتاب خریدن هنوز مشغول خوندن اونان ینی برای سالهای اتی هم خرید میکنن دیگه سال به سال تعدادشون کمتر میشه:) بچگیام ایقد میوه دزدیدمو خوردم که تنم با حرامات انس گرفته اصن؛)
کاشکی سالای بعد نمایشگاه کتابا متفاوت بشه مثلآ کلی تخت بذارن بشه رووش دراز کشید بعد چندتا دختر وایساده باشن یه گوشه یکیشون رو انتخاب کنی بیاد برات کتاب بخونه
سارا نگو بلا بگو:)
دلمم برات تنگ شده بود خوب شد برگشتی:)
مثل من برای همینه که میگن دل به دل راه داره:)
ها بعد یه کاسه انار و گلپر یا گوجه سبز نمک زده هم کنارت باوشه^.^
آخ آخ انار و گلپره حالمو خراب کرد مرض داری مگه:)
ایکون گلب گلب^.^
میخای بالا بیاری همینجا بیار نیای تو وب من هق بزنیا
حالمو خراب کرد تو اون جمله یعنی دلم بدجور آب افتاد:) میرم بخوابم شاید خواب انارو گلپر دیدم
من جدم سیده برات دعا میکنم نیما^.^ امیدوارم این فرشته ها بیان دونه های انارو بترکونن تو صورتت^.^ شبخیر
یا سارا ممنون تو رو خدا تو دعا کردناتون دقت کنید تو همسایه ها یه دختر 90 کیلویی به اسم فرشته داریم بلند نشه با یه نیسان وانت انار بیاد
ما بیشتر برای تفریح میریم نمایشگاه....کی پول داره کتاب بخره...
نیما شغلت چیه؟؟
اینقدر کوهو دوست دارم ....با گیاهان معطر و گلهای عجیبی که داره ...
همینو بگو هر کی ام میبینی کتاب گونی گونی خریده یا کلیه فروخته یا بانک زده! شاعر سروده: از آسمان کتاب نباریده بر سرش یا خودش بانک زده یا پدرش
در حال حاضر بی شغلم
کوهم تو رو دوست داره.. پس جات حسابی خالی بود با اون عطر چای های کوهی گل کرده ای که چیدیم...
ههه...اره جای من خالی واقعا چای کوهی دوست دارم ...
شعرت هم قشنگ بود
این گل کرده هاش مخصوصآ برگ بنفشا خوشمزه ترن عطرشونم بیشتره
منمون
کوزت بی ژان واژان چیه دیگه
تو رمان بینوایان ویکتور هوگو که کلی فیلم و سریال ازش ساخته شده کزت میرفت پشت ویترین مغازه ای به یه عروسک نگاه میکرد پول نداشت بخرش ژان والژان میبینش میره عروسکه رو براش میخره تو نمایشگاه کتاب هم یه دختر 19 ساله رو تو همین وضعیت دیدم!..
هههههه....الهی...دوست نداشتی ژانواژانش میشدی؟؟
خوبه وضع مالیه مردم خوب نیست وگرنه همه ی مردا ژانواژان میشدند
کزت 5-6 سالش بود برای یه دختر 19 ساله بری کتابی که داره نگاش میکنه رو بخری طوری به غرورش بر میخوره که همونجا با کتاب میزنه تو ملاجت!
مرد؟ همه مردا؟ متاسفانه از مرد و مرد بودن فقط یه اسمش مونده! از زن بودن هم یک مشت لوازم آرایشی! بلانسبت
لینکی :)
خودت لینکی :))
سلام
خوبین ؟:)
البته من روز اول مشرف شدم به نمایشگاه
بنظرم حد وسط خوبه نه شلوغه
شلوغ نه خلوت که حوصله خرید رو نداشته باشی :)
+
منم پنج شش تا بیشتر نخریدم :)
سلام
ممنون، خوبم به خوبیتون
خوشا به سعادتتون شایع شده روزه اول آب میوه کیک میدادن
پنج شیش تا میشه سی تا!.. مبارکه:)
وبلاگتون چرا به این روز افتاده؟
شما چرا هنوز تهران تشریف دارید؟! :))
سلام :)
من همون روز سوم نمایشگاه از تهران رفتم :)
+
آب میوه کیک کجا بود ؟ همون بهتر ساعات اولیه نمایشگاه نبودین !!
امشب اگر وقت کنم پست نمایشگاه رو میذارم تا حالا دسترسی به لپ تاپ نداشتم :|:)
++
وبلاگم کوچ کرده به بلاگ :)
باید خودتون پیداش کنین :)))
ببینم چکار میکنین :))
3لام. آب میوه کیک نمیدادن؟ پ همون بهتر که نیومدم:)
ساعات اولیه چه خبر بود؟ نکنه انقدر شلوغ بوده که گم شدی پشت بلندگو پیجت کردن؟ :))
امروز آخرین روزِ نمایشگاهَ تا تنور داغِ مطلب رو با لپ تاپ بچسبون
بد سیستمی رو برای وبلاگ نویسی انتخاب کردی آدرسش هم میذاشتی نمیومدم اون سمت :) فقط اسمش رسانه متخصصان و اهل قلمِ در واقع رسانه متخصصان ویروس نویس و اسپمر هاست!
واقعا ؟؟:||
ویروسی هستند جدی میگین ؟:|||
+
مشکل امنیتی پیش اومده بود !
++
خیلی بدین پس آدرس رو نمیدم:)))))
همون آدرس خودمه فقط I آخرش رو نداره :)))
چی واقعآ؟ هرچی هست جوابم بهش خیرِ:)))
ویروس نویس، نه ویروسی. مدیراش جدا از برنامه مهاجری که ساختن یه ربات درست کرده بودن نوشته های وبلاگ های دیگه رو اتوماتیک بدون اجازه میبرد به سیستمشون و مهمتر از همه این موارد اینکه دیزاینشون فرندلی نیست.
مشکل امنیتی حتمآ این بوده که فردی مشکوک زنگ زده به مدیر نمایشگاه کتاب گفته کتابخونه ها متعلق به صاحب غرفه ها نیست!! :))
چرا به ذهنم نرسید:)
من اون محل دائمی نمایشگاهها که چند سال پیش اونجا برگزار میشد رو بیشتر دوست میداشتم.مصلی که افتضاح بود پاهام تاول میزد انقد راه میرفتم از این سوووو به اون سووووو
امیدوارم اینجا خوب باشه باید بیام و ببینم.
این جدیده که اسمش شهر آفتابِ هم خوبه طراحیش حرف نداره ترافیکی بین مسیر نیست از اتوبانها ده بیست دقیقه ای میشه مستقیم رفت همه جای تهرانم اتوبوس اختصاصی ارزون با مقصد شهر آفتاب گذاشتن که بین مسیر توقف نداره مستقیم و سریع میره نمایشگاه کتاب با مترو هم میشه رفت و سالن هاشم به بهترین شکل طراحی شده ۵ دقیقه ای میتونی کتابی که دنبالشی رو پیدا کنی. محل دائمی قبلی خیلی خوب بود فقط ترافیک رفت و برگشتش زیاد بود.
منکه ساکن تهران نیستم هر بار هم که اومدم یا با سرویس دانشگاه اومدم یا با فرهنگسرا واسه همینم از ترافیکش زیاد چیزی نفهمیدم
ولی امسال احتمالا تنها برم.اگه با قطار بیام فک کنم از مترو شوش میتونم برم شهر افتاب.
مرسی بازم.امیدوارم جور بشه برم که خیلی دلتنگشم.
سرویس دانشگاه وارد بوده چه ساعتی بره ترافیک نباشه. ایشالا امسال نمایشگاه کتاب طلبیده بشی بری دخیل ببندی به قفسه های کتاب