دست نوشته ها
دست نوشته ها

دست نوشته ها

کتاب هایی که ده ها ناشر را حسرت به دل گذاشتند!

۱۰ کتاب که توسط ناشران زیادی رد شدند اما نویسندگانشان را  مشهور و میلیاردر کردند. بیش از یکصد ناشر حاضر به چاپ کتاب های زیر نشدند و شهرت زیادی را از دست دادند و تا ابد حسرت به دل ماندند و بر تعداد نخ های سیگار و پُک های عمیق خود افزودند! 

  1. کتاب بر باد رفته اثر مارگارت میشل به گفته نویسنده نوشتن این کتاب ۱۰ سال طول کشیده است. دست‌ نوشته‌ ی ۱۰۰۰ صفحه‌ ای میشل توسط بیش از ۳۸ ناشر رد شد اما سرانجام در سال ۱۹۳۶ توسط ناشری که از دوستان شوهرش بود به چاپ رسید و ظرف ۶ ماه پس از چاپ ۱ میلیون نسخه از آن به فروش رفت. مارگارت میشل توانست به خاطر این کتاب جایزه پولیتزر را از آن خود کند. رمان برباد رفته مبنای اقتباسی فیلم سینمایی به همین نام در سال ۱۹۳۹ قرار گرفت و توانست چهار جایزه اسکار بگیرد و با احتساب نرخ تورم، فیلم برباد رفته پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینما است.
  2. کتاب لولیتا اثر ولادیمیر نابوکوف. نویسنده ۲سال با مخالفت ناشرین رو‌به‌ رو شد. سرانجام این کتاب در فرانسه به چاپ رسید و به عنوان بهترین کتاب قرن بیستم شناخته شد. لولیتا از آثار کلاسیک و شاهکارهای ادبیات داستانی قرن بیستم محسوب می‌شود و در رتبه چهارم بهترین رمان انگلیسی زبان کتابخانه مدرن قرار گرفته ‌است. شهرت داستان در فرهنگ عمومی موجب شده تا نام لولیتا به لقبی برای دختران زود بالغ و منحرف تبدیل شود. استنلی کوبریک، در سال ۱۹۶۲، و آدریان لین در سال ۱۹۹۷، دو فیلم با اقتباس از این رمان ساختند. رمان لولیتا همچنین چندین بار دستمایه نمایش‌ های روی صحنه بوده‌ است.
  3. کتاب خدمتکار اثر کاترین استاکت دست‌ نویس رمان خدمتکار که توسط بیش از ۶۰ ناشر و آژانس ادبی رد شد. اما یک ناشر کوچک پذیرفت کتاب را چاپ کند و پس از سه هفته به عنوان پرفروش‌ترین کتاب شناخته شد. تا به امروز بیش از ۵ میلیون نسخه از کتاب خدمتکار به فروش رسیده است. این رمان در بیش از ۳۵ کشور منتشر شده و تا اوت ۲۰۱۱، پنج میلیون نسخه از آن فروخته شده‌ است. این رمان بیش از ۱۰۰ هفته در لیست پرفروش‌ ترین کتاب‌ های نیویورک تایمز بوده‌ است. فیلم خدمتکار بر اساس داستان این کتاب به کارگردانی تیت تیلور در سال ۲۰۱۱ ساخته شد.
  4. کتاب سالار مگس ها اثر ویلیام گلدینگ. کتاب ویلیام گلدینگ با مخالفت ۲۱ ناشر رو‌به‌ رو شد اما پس از چاپ موفق شد برنده جایزه نوبل شود. در ابتدا تنها ۳۰۰۰ نسخه از آن به فروش رفت اما دو سال بعد یعنی در سال ۱۹۵۶ به یکی از پرفروش‌ ترین کتاب‌ها بدل شد و مجله تایم از آن به عنوان یکی از ۱۰۰ کتاب موفق نام برد. بر اساس این داستان در سال‌ های ۱۹۶۳، ۱۹۷۶ و ۱۹۷۰ فیلم‌هایی ساخته شده است. سریال لاست بسیاری از مضامین خود را از این داستان الهام گرفته است.
  5. کتاب خاطرات آنه فرانک اثر آنه فرانک این کتاب امروزه در لیست آثار حافظه‌ی جهانی یونسکو به ثبت رسیده است، اما در زمان انتشار با مخالفت ۱۵ ناشر رو‌ به‌ رو شد. پدر آنه با هزینه شخصی کتاب را چاپ کرد و خیلی زود به یکی از پرفروش‌ ترین کتاب‌ های عصر خود بدل شد. تاکنون چند فیلم سینمایی با اقتباس از این رمان ساخته شده است. آنه فرانک: زیبایی پایدار است، حتی در غم و اندوه، اگر بروی دنبال زیبایی بگردی، هر چه بیشتر خوشبختی را کشف خواهی کرد و تعادل خودت را باز خواهی یافت. هر کس شاد است دیگران راهم شاد می‌کند و هر کس که از شجاعت و ایمان برخوردار باشد، هرگز در بدبختی نخواهد مرد.
  6. کتاب کری اثر استفان کینگ. استفان کینگ در اکثر مواقع چنین پاسخی را از ناشران دریافت می‌کرد: ” ما هیچ علاقه‌ای به انتشار داستان‌های علمی تخیلی که آرمان‌ شهرهای منفی را به تصویر می‌کشند نداریم.” اما کمی بعد کتابش چاپ شد و توانست بیش از یک میلیون نسخه بفروشد. این کتاب داستان دختری به اسم کری وایت است که قدرت جابه جایی اجسام با ذهن را دارد و می خواهد از هم مدرسه ای هایش انتقام فجیعی بگیرد! فیلم سینمایی کری ۲۰۱۳ سومین اقتباس سینمایی از این رمان است.
  7. کتاب جاناتان مرغ دریایی اثر ریچارد باخ. باخ ۱۸ مرتبه با مخالفت ناشران رو‌ به‌ رو شد. آن‌ ها می‌گفتند: ”کسی حاضر به خواندن کتابی درباره‌ ی یک مرغ دریایی نمی شود، سوژه ی این کتاب احمقانه است.” اما پس از انتشار کتاب تنها در سال اول یک میلیون نسخه از آن به فروش رفت و ریچارد باخ را از یک خلبان سابق نیروی هوایی به یک نویسنده مشهور و خوش‌ آوازه بدل کرد. فیلمی به همین نام بر اساس داستان این کتاب به کارگردانی هال بارتلت در سال ۱۹۷۳ ساخته شده است.
  8. کتاب دفتر خاطرات نیکولاس اسپارکس. این داستان عاشقانه که بر اساس داستانی واقعی نوشته شده ۲۴ بار مورد مخالفت قرار گرفت. سرانجام در سال ۱۹۹۶ به چاپ رسید و در اولین هفته در صدر فهرست کتاب‌ های نیویورک تایمز قرار گرفت. این کتاب بعدها مبنای اقتباسی سینمایی به همین نام قرار گرفت.
  9. کتاب سرگذشت نارنیا اثر سی. اس لوئیس. نویسنده برای چاپ این مجموعه رمان تخیلی ۳۷ بار با مخالفت ناشران رو‌به رو شد تا اینکه یک کارگزار ادبی به نام جوفری بلیس به او کمک کرد تا کتابش را به چاپ برساند. تا به امروز بیش از ۱۲۰ میلیون نسخه کتاب از این مجموعه به ۴۱ زبان دنیا ترجمه و به فروش رسیده است. آخرین جلد از مجموعه کتاب سرگذشت نارنیا (آخرین نبرد) در سال ۱۹۵۶ مدال کارنگی (از جایزه‌های معتبر ادبیات کودکان) را از آن خود کرده ‌است. فیلم‌ های ساخته شده از کتاب ‌های نارنیا: سرگذشت نارنیا: شیر، کمد و جادوگر (۲۰۰۵) سرگذشت نارنیا: شاهزاده کاسپین (۲۰۰۷) سرگذشت نارنیا: سفر کشتی سپیده‌ پیما (۲۰۱۰) سری بعدی فیلم نارنیا (صندلی نقره ای) در دست ساخت است و به زودی اکران خواهد شد.
  10. کتاب هری پاتر و سنگ جادو اثر جی. کی رولینگ. خانم رولینگ ۱۲ بار قبل از چاپ کتاب رمان خود با مخالفت ناشران رو به رو شد. بد نیست بدانید چاپ اول این کتاب در ۱۰۰۰ نسخه منتشر شد اما خیلی زود به یکی از پرفروش ترین کتاب های کودک و نوجوان دنیا بدل شد. در سال ۲۰۰۱ میلادی، فیلمی به اقتباس از این کتاب و با همین نام ساخته شد و مورد استقبال قرار گرفت. مجموعه داستان ‌های هری پاتر به ۶۵ زبان و به‌طور تقریبی در ۴۵۰ میلیون نسخه منتشر شده‌است و از پرفروش‌ترین کتاب‌های تاریخ بشر بوده‌اند. در سال ۲۰۰۷ فهرست ثروتمندان ساندِی تایمز میزان ثروت رولینگ را ۱٫۰۷ میلیارد دلار تخمین زد و در بین پولدارترین زنان انگلیس رولینگ را در رده ۱۳ جدول قرار داد. همچنین در همین سال به انتخاب مجله تایم، رولینگ پس از ولادیمیر پوتین به عنوان دومین شخص تأثیرگذار سال انتخاب شد. مجله فوربز رولینگ را در رده چهل و هشتمین شخصیت معروف در سال ۲۰۰۷ معرفی کرد. او در حال حاضر فعالیت‌های انسان دوستانه و خیرخواهانه بسیاری را به عهده گرفته و پشتیبانی میکند.



این متروی دوست داشتنی

۲ ماه بود سمت مترو و خطوط بی آر تی نرفته بودم، گفتم برم ببینم مترو چه خبره؟ رفتم و با صحنه داخل تصویر بالای این متن مواجه شدم، درون قطار بسیار خلوت بود، مانند قطار فیلم های هالیوودی با جَوی ساکت و مرموز و دوست داشتنی.

پ.ن:

اگر قطارهای مترو دست شویی داشت و شبانه روزی بود با برداشتن یه کوله پشتی پر از قهوه و کتاب میرفتم داخل واگن هاش زندگی میکردم.


فقط با پانزده دقیقه مطالعه کتاب!

برایان تریسی گفته اگر هر شب به جای تماشای تلویزیون [ اینستاگرام / تلگرام / فیس بوک / من و تو / ایران اینترنشنال و... ] پانزده دقیقه مطالعه کنید، سالانه حدود پانزده کتاب را می خوانید. اگر روزانه پانزده دقیقه ادبیات کلاسیک بخوانید، در مدت هفت سال، صد کتاب بزرگ ادبیات کلاسیک را خوانده‌ اید. همه این ها با پانزده دقیقه مطالعه کتاب حاصل می‌ شود. 

پ.ن:

ای اسکل های ۴فصل! خسته نمیشوید از فضولی و جفتیابی های احمقانه و بی نتیجه! و دید زدن پروپاچه خلق الناس در اینستاگرام؟!


رابطه بین مطالعه کتاب و قطع شدن اینترنت

شاید باورش براتون سخت باشه. تمام کتاب هایی که از سال گذشته تو سایت دیوار برای فروش گذاشته بودم، بیشتر از ده جلد، و هیچ جوره فروش نمیرفت، تو این مدت کوتاه قطع شبکه اینترنت جهانی در ایران و محدودیت دسترسی به شبکه های اجتماعی، از طریق همین سایت دیوار به فروش رفت! همه خریدارها هم خانم بودند..


پ.ن:

معلوم الحال ها خجالت بکشند!



چرا باید سن خانم ها را کمتر گفت؟!

خانم سین از ۱۸ سالگی اروپا درس میخونده، پس از چند ده سال! فارغ التحصیل شده برگشته ایران. در یکی از دورهمی ها در جمع فامیل، در مورد سن و سال خانم سین اشتباه حدس زدم و پنج سال! سنش رو بیشتر گفتم و اما بعد... پس از چند روز، از این شُکِ اشتباه حدس زدنم درباره سن و سالش اومده بیرون و برام چندتا ایبوک، مطالب و مقالات آموزشی فرستاده با عناوین "بیشعوری"،"انجمن بی شعورها و پوست سیب زمینی"،"افسانه حیواناتِ دوپا"،"انسانم آرزوست"،"حرامزادگان مشهور تاریخ!"


هیچی آقا، هیچی.. مقالات رو خوندم فهم و شعورم رفت بالا، شعورم بقدری زیاد شده که همین تازگیا تو کوه یه خانم مجردِ پرانرژی و خندانی که سنش ازم بیشتر بود پس از دقایقی گفتگو درباره کوهنوردی و کوهستان، پرسید فکر میکنی چندسالم باشه؟ منم ترسان، لرزان و نگران و جدی و با فکر به اینکه ایکاش قبل از پرسیدن این سوال حساسش خودمو پوشک بزرگسال میکردم!، گفتم تو حدس زدن سن و سال خوب نیستم اما مطمئنم ازم کوچکتری! در کمال ناباوری با گفتن همین یک جمله ساده، بقدری ازم خوشش اومده که هرموقع هرجا حتی نزدیک به کوهنوردان دیگر، منو میبینه بدون هیچ خجالتی میگه: خیلی دوسِت دارم! پریشب هم با دوستاش بود منو دید لباشو غنچه کرد، کف انگشتاشو گذاشت رو لباش برام بوس فرستاد! واکنش هاش طوری برام عجیب و تا حدی جالبه که، تصمیم دارم دفعه بعد دیدمش کف دستام رو بذارم رو شونه هاش تو چشماش زل بزنم بهش بگم ایکاش یه دخترِ فِنچ مثل تو داشتم، اگه دخترم بودی یه کتاب در موردت مینوشتم به اسمِ "دخترم پریسا در رَحِم!".