در کوهستان سرد کنار گرمای زندگی بخش آتش، گذر زمان رو نمیشه حس کرد، تا به خودت بیای میبینی خورشید خانوم از زیر مخملِ مشکیِ پُر ستارش اومده بیرون و یک لیوان چای داغ تو دستات، داره به سوزوسرمای اطرافش میخنده..