دست نوشته ها
دست نوشته ها

دست نوشته ها

بچه ی کتابخور


کتابخور به این جوجه میگن یه کتاب دستشه به اسم طبیعت ترسناک، خیلی وقته رفته تو بغل باباش داره میخونش یه لحظه هم چشم از کتاب بر نداشته. 


پ.ن:

الان با اتوبوس داریم از نمایشگاه کتاب برمیگردیم نصف جمعیت داخل اتوبوس کتاب خریدن تعدادی استراحت میکنن تعدادی هم در حال مطالعه هستند خانما از همه ساکت ترن، یحتمل دارن کتابایی که در مورد رژلب و لاک خریدن رو میخونن، ای کاش همیشه انقدر ساکت بودن!



گل های زیبای بهاری


اگه الان دارید به این فکر می کنید که این تصاویر، عکسای منن در اشتباه هستید، اینا گل های زیبایی اند که دیروز تو مسیرم بودن مسیر سبز ارتفاعات بین توچال به سمت درکه، گل برگ های گلِ عکس اولی خیلی باحاله شبیه قلبِ، گل های عکس دوم و سوم هم رنگِ خوشگلی دارن. این گل های خوش رنگ، وحشی و خود رو هستند.


برف کوچولوی تنها




مسیرهایی که خلوتِ و هیچکس جز خودت داخلش نیست طبیعت رو همانطور که باید دید میشه دید، بکرِ بکر. جمعه ای که گذشت از قنات پایین توچال و لابلای درخت هاش رفتم تو مسیری که برعکس مسیرهای دیگه خلوتِ، اونقدر خلوت که فقط خداست و خودت و بعد طبیعت بکر.. تکه برف تصاویر بالا باحال ترین برفیِ که تاحالا دیدم، رازِ بودن، شاد بودن و سر زنده بودنش اینه که یه گوشه پشت یک سنگ، دور از مردم و دور از نور مستقیم خورشید پنهان شده بود، خیلی بامزه بود خواستم بردارمش درسته بذارم تو دهنم دلم نیومد..