انسان نمی تواند طولانی مدت با احساس پوچی سرکند: اگر به سوی چیزی رشد نکند، کاملا راکد و منفعل نمی ماند؛ بلکه استعدادهای فروخورده اش، به ناخوشی، نومیدی و در نهایت فعالیت های ویرانگر تبدیل می شود.
احساس پوچی یا خلأ ... معمولا از این احساس افراد سرچشمه می گیرد که از انجام هر کار مؤثر در زندگی خود یا دنیایی که در آن زندگی می کنند، ناتوانند.خلأ درونی حاصل انباشتگی درازمدت این عقیدهی خاص فرد دربارهی خودش است که قادر نیست به عنوان یک موجود هستیمند زندگی خود را اداره کند یا نگرش دیگران را نسبت به خود تغییر دهد یا تأثیر مفیدی بر دنیای اطراف اش بگذارد. در نتیجه گرفتار همان حس عمیق نومیدی و بیهودگی ای میشود که بسیاری از مردم روزگار ما به آن دچارند؛ و از آنجا که خواست و احساس اش تغییر مهمی ایجاد نمی کند، خیلی زود خواستن و احساس کردن را کنار می گذارد.
از سوی دیگر بی احساسی و فقدان عاطفه دفاعهایی هستند در برابر اضطراب. وقتی کسی مدام خود را با خطری مواجه میبیند که قادر نیست بر آن غلبه کند، آخرین دفاعش این است که حتی از حس کردن آن خطرات هم پرهیز کند.