دست نوشته ها
دست نوشته ها

دست نوشته ها

عقاب بزرگ دره ی اوسون

دیروز تو ارتفاعات بالای دره اوسون خم شده بودم در حال چیدن تره کوهی بودم که متوجه یه عقاب غول پیکر چند ده متر بالای سرم شدم، تابحال عقاب بزرگ رو از این فاصله ندیده بودم (به احتمال زیاد عقاب طلایی و ماده بود)، با ابهت تمام داشت تو دایره ای نه چندان بزرگ درست بالای سرم چرخ میزد و ظاهرآ چون خم شده بودم منو با ببر یا پلنگ اشتباه گرفته بود (بز خودتی!) اندازه چندمتری و ابهتش طوری بود که ایستادم و دیگه خم نشدم تا بره،  همینطور نگاهش میکردم یه لحظه جوگیر شدم بلند به سمتش فریاد زدم بفرمااااا احساس کردم چند متر اومد پایینتر، فکرشو نمیکردم بترسم! چند قدم  از دیواره ی دره رفتم پایینتر تو دلمم گفتم نباید بهش بفرما میزدم شاید از ایناس که تعارف اینا حالیش نیس، اگه میخواست بیاد چندثانیه ای بهم میرسید. خدا رو شکر عقاب چشمش از دوربین شکاری قوی تره و تشخیص داد که ببر یا شیر یا حالا هرچی! نیستم بخواد بیاد شکارش کنه و رفت..


پ.ن:

در دوماه اخیر ویروس جدید، کوهستان شمال تهران رو بسیار خلوت کرد و همین باعث شده انواع حیوانات مثل  خرگوش ها و عقاب ها و گرگ ها به شهر نزدیک تر شوند حتی تو ارتفاعات کمی بالاتر هم گله ی آهو توسط  یکی از کوهنوردان رویت شد. دیروز بغیر از عقاب یه خرگوش هم بین آویشن های ارتفاعات بالاتردیدم. به احتمال زیاد اومده بود آویشن بخوره.. هفته پیش هم با یک گرگ تو دره های توچال چشم تو چشم شدم با اینکه سریع ازم فاصله گرفت و در حال دور شدن بود اما تونستم ازش فیلم بگیرم. از عقاب بزرگ دیروزی هم میتونستم فیلم بگیرم اما موبایلم همرام نبود.



اتفاق تلخی که تو زلزله تهران برام افتاد

اگه من جانورم پس چرا تو زلزله های قبلی از زلزله باخبر نشدم؟ اینو جواب بدید؟ چرا فقط این یکی زلزله اینطوری شد؟!

ماجرا اینه قبل از زلزله هفته پیش تهران، بدو بدو کوله پشتیمو بستم چادر کوهنوردی رو بستم رو کوله پشتی، یه هفته رفتم تو کوهستان سرد موندم. همون روز اولی که رفتم شبش زلزله اومد حالا بهم میگن از  کجا میدونستی زلزله میاد و قبلش رفتی جایی که زلزله نیومد؟ جانوری چیزی هستی که متوجه شدی؟!

پ.ن:

حیوان خیلی بد بود بجاش نوشتم جانور. عوضیای علاف کثافت حرف در بیار. (بلانسبت شما)



با بدمزه ترین غذای دنیا آشنا شوید!

عکس بالا رو میبینید؟ ابتدا اجازه بدید بهمدیگه معرفیتون کنم. بچه ها، کثافت. کثافت، بچه ها! این کثافتی که تو عکس میبینید با ماکارونی و شوید درست کردم، یک ذره هم احتمال نمیدادم شویدی که پلو رو تبدیل به غذای بسیار خوشمزه شوید پلو میکنه (برنج+شوید+قطعات سیب زمینی) ماکارونی رو تبدیل به بدمزه ترین غذای دنیا میکنه، یک هفته تو دامن طبیعت بودم آخراش غذام خیلی کم بود جیره بندی کرده بودم نمیشد بریزمش دور،  سه چهارمش رو با ناراحتی  خوردم بقیشو دیگه نتونستم بخورم. تا یک ربع بعدش نمیتونستم از جام بلند بشم، بهش نگاه میکردم با خودم بلند میگفتم این چی بود، چی بود این... شبش هم خواب دیدم این غذای  مزخرف به شکلُ شمایل یه آدم درومده باهاش دست به یقه شدم مثل چی میزدمش. کثافت.


ماجرای وصیت به شوهر روباه صفت

چند ماه قبل از مرحوم شدن وقتی فهمید زیاد زنده نمی مونه هر چند روز یک بار بطور شفاهی به شوهر پولدارش وصیت میکرد تا بعد از مرحوم شدنش مبادا بره زن بگیره و قول میگرفت بعد از فوتش، ازدواج نکنه. اونم قول میداد و حتی قسم میخورد.. سال ها از این ماجرا میگذره و شوهره بطرز حیرت آوری سر قولش مونده روی مردونگی رو سفید کرده! و تا امروز نه تنها ازدواج نکرده بلکه نزدیک صیغه موقت هم نشده. فقط صدها دوست دختر داره که تشکیل شدن از ده ها مدل دختر و انواع تیپ دخترا از همه مناطق تهران. حتی یکیشونم رفیق فابریک دخترشه، حالا اینا به کنار، کمی قبل از اپیدمی شدن ویروس جدید، این شوهر وفادار میره تله سیژ ایستگاه چشمه توچال، سوار شه برگرده پایین، ایستگاه یک، هم زمان یه دختر هفده هجده ساله که کمی ترس از تله سیژ و ارتفاع داشته رو به درخواست خودش میشونن کنار این آقای سن بالای مطمئن با ظاهر متشخص تا این دختر با ترس کمتر بیاد پایین. و اما بعد آقای مزبور تا پایین دستش تا آرنج تو یقه ی دختره بوده! دختره هم از ترس ارتفاع و پرت نشدن جیکش در نیومده بوده حتی وقتی میرسن پایین و باید هرکدوم پول بلیتشون رو حساب میکردن، دختره از ترس و شُکِ وارده، دقایقی لال شده بوده نتونسته به مسئولان تله سیژ بگه چی شده چه بلایی سرش اومده..


پ.ن:
آیا بهتر نبود مرحومه بجای وصیت، نیمه شب وقتی شوهره خوابه از قیچی چمن زنیِ تیز استفاده میکرد؟! یه همچین فیلمی در این رابطه بود خانمِ پس از اینکه فهمید شوهر منحرف حتی به خواهرزادش رحم نکرده و حتی خواهرزادش از شوهرش باردار شده، نصف شب از چاقو استفاده کرد و جالب اینجا بود شوهره بعد از دوران نقاهت و پس از خاجگی از زندگی جدیدش راضی بود! اگرچه یه مقداری بعد این اتفاق کَجکی، کَجکی راه میرفت!

همسایه دیوار به دیوار

قدیما تو یه محله همه همدیگه رو میشناختند. شلوغ نبود، برج نبود، خونه های دو  طبقه تا چهارطبقه بود. اما الان همسایه، همسایه بغلی یا حتی روبرویی تو یه طبقه رو نمیشناسه. با کسی هم تو محل به طریق سببی آشنا بشی میشه دردسر! با پسره ساختمون پشتی از طریق بچه محل قدیمی تر آشنا شدم بهش میگم تو ساختمونتون اون دختری که تاپ مشکی میپوشه، موهاش کوتاهه، پشت سر هم تو بالکن سیگار میکشه. خیلی شبیه مریلین مونروئه، میشناسیش؟ میگه اون مامانمه! واقعآ مادرش بود.