دست نوشته ها
دست نوشته ها

دست نوشته ها

راننده تاکسی عوضی

روبروی آتشنشانی پارک وی رو با دست نشون دادم، راننده تاکسی گفت اینجا پیاده میشی؟ گفتم همین کنار. نگه داشت. درو باز کردم و پیاده شدم و تقریبآ ایستادم، اما نشد! به خودم  تو دلم گفتم منکه پیاده شدم، پس چرا هنوز رو صندلی نشستم؟ چی دوباره منو کشوند رو صندلی؟! هیچی، راننده عوضی اتفاقی رو که تو یک ثانیه  روی داد رو شاهد بود و از شدت خنده ترکید. اینبار صحیح پیاده شدم یعنی اول کمربند ایمنی رو باز کردم و بعدش پیاده شدم! کمربند ایمنی واقعآ انعطاف پذیره، پیاده شده بودم اما هنوز بهم وصل بود.


پ.ن:

خدا رو شکر ماسک زده بودم کسی منو ندید..



تهران، پایتخت عشق و محبت!

همزمان از دو مسیر کوهنوردی فرعی وارد مسیر اصلی شده و در کسری از ثانیه با هم آشنا شده، وارد مباحث متعدد میشویم. هنرجوی تئاتره و استادی با سبک عجیب داره، استادشان گهگاه میفرستشون تو قطارِ مترو، گدایی کنند! و پس از تکدی گری پول هایی که گدایی کرده اند را باید به گدای واقعی تحویل دهند.. پدرش فالگیر و دعانویس ظاهرآ مشهوریست، میگفت بیشترین افرادی که به پدرش برای گره گشایی مراجعه میکنند خانم ها هستند، خانم هایی که میخواهند بدانند شوهرانشان  تا چندسال دیگر زنده اند و چه وقت می میرند!!! 


پ.ن:
حکیم بزرگ سعدی شیرازی میفرماید:

زن خوب فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشا

برو پنج نوبت بزن بر درت
چو یاری موافق بود در برت

همه روز اگر غم خوری غم مدار
چو شب غمگسارت بود در کنار

کرا خانه آباد و همخوابه دوست
خدا را به رحمت نظر سوی اوست

چو مستور باشد زن و خوبروی
به دیدار او در بهشت است شوی

کسی بر گرفت از جهان کام دل
که یکدل بود با وی آرام دل

اگر پارسا باشد و خوش سخن
نگه در نکویی و زشتی مکن

زن خوش منش دل نشان تر که خوب
که آمیزگاری بپوشد عیوب

ببرد از پری چهرهٔ زشت خوی
زن دیو سیمای خوش طبع، گوی

چو حلوا خورد سرکه از دست شوی
نه حلوا خورد سرکه اندوده روی

دلارام باشد زن نیک خواه
ولیکن زن بد، خدایا پناه!

چو طوطی کلاغش بود هم نفس
غنیمت شمارد خلاص از قفس

سر اندر جهان نه به آوارگی
وگرنه بنه دل به بیچارگی

تهی پای رفتن به از کفش تنگ
بلای سفر به که در خانه جنگ

به زندان قاضی گرفتار به
که در خانه دیدن بر ابرو گره

سفر عید باشد بر آن کدخدای
که بانوی زشتش بود در سرای

در خرمی بر سرایی ببند
که بانگ زن از وی برآید بلند

چو زن راه بازار گیرد بزن
وگرنه تو در خانه بنشین چو زن

اگر زن ندارد سوی مرد گوش
سراویل کحلیش در مرد پوش

زنی را که جهل است و ناراستی
بلا بر سر خود نه زن خواستی

چو در کیله یک جو امانت شکست
از انبار گندم فرو شوی دست

بر آن بنده حق نیکویی خواسته است
که با او دل و دست زن راست است

چو در روی بیگانه خندید زن
دگر مرد گو لاف مردی مزن

زن شوخ چون دست در قلیه کرد
برو گو بنه پنجه بر روی مرد

ز بیگانگان چشم زن کور باد
چو بیرون شد از خانه در گور باد

چو بینی که زن پای بر جای نیست
ثبات از خردمندی و رای نیست

گریز از کفش در دهان نهنگ
که مردن به از زندگانی به ننگ

بپوشانش از چشم بیگانه روی
وگر نشنود چه زن آنگه چه شوی

زن خوب خوش طبع رنج است و بار
رها کن زن زشت ناسازگار

چه نغز آمد این یک سخن زآن دو تن
که بودند سرگشته از دست زن

یکی گفت کس را زن بد مباد
دگر گفت زن در جهان خود مباد

زن نو کن ای دوست هر نوبهار
که تقویم پاری نیاید بکار

کسی را که بینی گرفتار زن
مکن سعدیا طعنه بر وی مزن

تو هم جور بینی و بارش کشی
اگر یک سحر در کنارش کشی

خارجی ها قهوه ای اند؟!

رنگ پوستم بخاطر مسافرت دو هفته اخیر به اماکن دشتی کویری قهوه ای شده، رنگ لباس هامم به روشن تغییر دادم، هفت هشت کیلو وزنم کم شده، با این هیئت ساده دیروز عینک آفتابی زدم رفتم کوه. در کمال تعجب دیدم کوهنوردان و کوهپیماها به زبان انگلیسی باهام صحبت میکنند و با توریست اشتباهی گرفته اند و حتی میترسیدند توریست ویروسی باشم,.خانمی در ابتدای مسیر و کنار سنگها حرکت میکرد  و از روبروم میومد، از دور پشت سرهم بهم میگفت:  keep right keep right ازش چندمتر فاصله گرفتم و از کنارش رد شدم.. این رفتارش جالب نبود اگر توریست بود ممکن بود رنجیده خاطر بشه، منکه میخندیدم به این همه خنگی..


پ.ن:

مملکت نیست که، بلانسبت دیوونه خونس :)




درمان رنگ دست های زن ذلیلی!

در دو ماه اخیر شست و شوی دست ها به علت مسائل بهداشتی چندبرابر شده و متاسفانه رنگ دست ما آقایون از مچ به پایین سفید شده و کاملآ شبیه دستان زن ذلیل هایی شده که ۲۴ساعته درحال شست و شوی ظروف در آشپزخانه منزلشان هستند. با دو روش بسیار ساده میتوانید رنگ دست های زن ذلیلی خود را به حالت اول برگردانید:

  1. شست و شوی دست با صابون بجای مایع دستشویی
  2. پوشیدن پیراهن آستین بلند و پیاده روی و یا کوهنوردی در آفتاب

پ.ن: (از ویکی پدیا)

همه صابون ‌های دستشویی با اضافه‌ کردن روغن نباتی یا چربی حیوانی (عمدتاً دنبه و پیه) با یک قلیای قوی ساخته می‌ شوند. این کار در دما و فشار بالا صورت می ‌گیرد. آنچه حاصل می‌شود، صابون و ماده دیگری به نام گلیسیرین یا گلیسرول است.



مردم خیلی عجیب و غریب شدن

نمیدونم بخاطر فشار تورم، گرانی و ویروس جدید بیشتر مردم اینطوری عجیب و غریب شده اند یا دلیل دیگه ای داره. برام هیچ جوره قابل درک نیست اینکه تو طبیعت، تو کوه جایی که کوهنوردان دیگر کنارم هستند، هروقت تخم مرغ آبپز میخورم به من با تعجب زل میزنند و حتی دیدم در حد یک درصدشون هم با کمی ترس زل میزنند و نگاه میکنند. بی فرهنگی هم میشه اسمش رو گذاشت زیرا موقع غذا خوردن نباید به دیگران زل زد. تو توچال یه روانشناس کارکشته کاردرست کوهنورد هم داره گاهی میاد کوه نوردی، تصمیم دارم این آدم های عجیب و غریب رو با این روانشناس کوهنورد آشنا کنم شاید بتونه کمکشون کنه و از این وضعیت بی فرهنگی محض نجاتشون بده.

پ.ن:
نمیدونم این نکته رو لازمه بگم یا نه، تخم مرغ آبپز رو پوست نمیکنم با پوست سفت روش گاز میزنم میخورم.