دست نوشته ها
دست نوشته ها

دست نوشته ها

ولنتاین عجیبی بود!

تو فاصله ظهر تا عصر روز ولنتاین دوتا دختر رو تو خیابون در دو جای مختلف دیدم که داشتن سعی میکردن با پسرا دوست بشن استرس هم داشتن که نکنه نتونن دوست بشن، انگار واجبِ حالا، موفق هم نشدن آخرش. اینکه چقدر شبش تا صبح گریه کردن هم خدا میدونه! پسری متولد ۷۱ هم ماه قبل از طریق اینستاگرام معلم خانم دوران دبستانش رو پیدا کرده بود و دیده بوده هنوز مجرده و باهاش دوست شده بوده متولد سال ۵۵ بودش این خانم معلم! باهاش قرار داشت روز ولنتاین، دوستاش بهش میگفتن هدیه براش نقاشی خرس و شکلات بکش اونم هدیه استیکر ستاره صدآفرین میچسبونه به نقاشیت و اینم حرص میخورد! و دختری رو دیدم  که سی چهل تا کادو برای دوست پسرش خریده بود و دستش دیگه جا نداشت! 


پ.ن:

کلآ زمونه ی عجیبی شده...


نظرات 3 + ارسال نظر
امیر وزیری جمعه 26 بهمن 1397 ساعت 19:01 http://dashtemoshavvash.blogsky.com

سلام
یعنی این جریانات رو خودتون با جزئیاتی که فرمودین دیدین؟!

سلام
جزئیاتش رو ننوشتم و حتی مطلب رو قبل از ارسال سانسور کردم!

پرتقال گندیده جمعه 26 بهمن 1397 ساعت 20:41

اونوقت اون دوتا دختر فکر کردن اگه روز ولنتاین با کسی دوست بشن اون ادم انقد خره براشون کادو بگیره؟

فکر نکنم بخاطر کادو گرفتن باشه به نظرم هـر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه!

پرتقال گندیده شنبه 27 بهمن 1397 ساعت 11:29

منم فکر نمیکنم بخاطر چیز دیگه ای بوده باشه
خداروشکر سطح دغدغه های ما بالاتر رفته و توی نخ رابطه نیستیم

خودت رو که به اندازه دو تا مرد کار میکنی و حتی یه سیگار هم گوشه لبت آویزونه با دخترای کم سن لوس و فنچی که پول تو جیبی یه هفتشون به اندازه هزینه زندگی یکسال امثال خودم و خودته مقایسه نکن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد