دست نوشته ها
دست نوشته ها

دست نوشته ها

داستان پیرمرد و جوان نادان

روزی روزگاری در شهری بزرگ جوانی زندگی میکرد. بسیار پرانرژی بود و اشتهای خوبی داشت. همیشه در حال کار کردن و زحمت کشیدن بود، سر ماه تمام حقوقشو برمیداشت میداد به یک پیرمرد و خودش فقط کار میکرد و کار.  پیرمرد قصه ی ما پول رو برمیداشت میرفت مسافرت، ولی بهش خوش نمیگذشت جسمش فرتوت و روحش خسته شده بود از اتفاقات ناگوار، بیماری های خودش و عزیزانش و دیدن مرگ عزیزترین نزدیکانش. پیرمرد با پول های مرد جوان هفته ای دو روز با عشقش میرفت مسافرت و رستوران اما شاد نبود، دندان مصنوعی داشت و معده ای پیر و داغون و ذهنی خسته. حتی بوسیدن عشقش دیگر برایش لذتی نداشت، آخرین بار که عشقش رو بوسیده بود (مدل فرانسوی!) دندان مصنوعی اش لغزیده و در دهان عشقش افتاده بود هر دو خجالت زده شده بودند. پیرمرد تابوت میخواست ولی مرد جوان یه حساب بلندمدت برای پیرمرد در بانک باز کرد و انتهای هر ماه هرچه پول در می آورد به حساب پیرمرد میریخت تا خانه ای بخرد و ویلایی مجلل در شمال. مرد پیر خانه ای خرید و ویلایی و خودرویی گران قیمت. چند روز بعد پیرمرد مُرد. خانه، ویلا و خودروی لوکس پیرمرد بین فرزندان تقسیم شد. و حاصل دسترنج و عمر جوان پرانرژی داستان ما هیچ سودی و هیچ لذتی برای پیرمرد فرتوت نداشت. پیرمرد قصه ی ما سال های پیری همان جوان نادان بود!


پ.ن:

داستانِ کوتاهم یه کم مثبت ۱۸ نشده؟ ایشالا فیلتر نشم..


نظرات 7 + ارسال نظر
پرتقال گندیده سه‌شنبه 14 فروردین 1397 ساعت 20:11

از خودت بود؟ برعکس این داستان میشد وصف زندگی من-_-
بنظرم ادم باید وقتی جوونه از هرچیزیکه داره لذت ببره. پس انداز خوبه بشرطیکه ادم همزمان از زندگیشم لذت ببره

بله. داستانم خوب بود؟ برعکسش میشه این:
داستان عجوزه ی ۱۲۰ساله و باربی جوان
یکی بود یکی نبود یه عجوزه ای بود که همش برای باربی جوان رژلب و ساعت مردونه میخرید و بهش پول میداد. باربی جوان پول ها را برمیداشت و میرفت کافی شاپ، کوفت زهرمار میکرد و پول ها را هدر میداد...
درسته باید حد اعتدال رو رعایت کرد و افراط و تفریط نکرد. فرقی نمیکنه از کدوم طرف بوم پرت بشیم، درسته از هم فاصله دارن و مناظرشون فرق داره اما پرت شدن از هر طرف بوم که باشه به یه اندازه آسیب میزنه..

پرتقال گندیده سه‌شنبه 14 فروردین 1397 ساعت 22:09

اره ساده بود ولی دوسش داشتم تهش رو خیلی خوب تموم کردی اصلا انتظار نمیرفت که اون پیرمرد اینده ی همون جوون باشه.
داستانت اشتباه بود ای پیریِ زوار در رفته. من ازین پیرزنا میشم که خیلی خوش اخلاق و مهربونن و پایه ن و باهاشون خوش میگذره

خب در اصل این یه فلش فیکشن بود و تو داستانک حتمآ باید ایجاز رعایت بشه و غافلگیری هم داشته باشه.

بیمزه چرا بهت برخورد؟ یعنی سارای ۱۲۰ساله نباید با سارای بیست و چند ساله تفاوت داشته باشه؟ چرا اونجا که بهت گفتم باربی خوشت نیومد و فقط نیمه ی خالی لیوان رو دیدی؟
با این تفاصیل شایدم از اون پیرزنا بشی که یه خشاب دمپایی توالت زیر چادرش غلاف کرده

پرتقال گندیده سه‌شنبه 14 فروردین 1397 ساعت 23:40

هوم من خوشم اومد از داستانت و فکر نمیکردم که بلد باشی داستان بسازی:) اگه برمیخورد که پیغام خصوصی میدادم از خجالتت در میومدم خب نمیشد مثلا تفاوتای خوب خوب داشته باشه؟ حتما باید عجوزه باشم توی تصوراتت؟ وای واقعا شکلکای اسکای پاسخگو نیستن کاشکی میشد اینجام از استیکرای تلگرام استفاده کرد:)) باربی بودن رو دوست ندارم ینی یاد عروسکای مردنی باربی میفتم و دوسشون نداشتم هیچوقت..
مطمنی این شخصیت مال منه؟ اخه چادری نیستم که

ممنون از توجهت و دیگه اینکه اگه دستور زبانم خوب بود طوری اطناب به داستانکم میدادم که از رمان تطویل تر بشه، داستانک نوشتن که کاری نداره
خلی؟ کی گفته تو تصوراتم عجوزه ای؟:خند: همون موقع برای تیکه پرانی و حالگیری یهو اومد تو ذهنم
خدا رو شکر که دسترسی نداری به استیکرای تلگرام.
خب باربی حامله هم داریم کمی تپل تره شکمش میچرخه باز میشه داخلش نی نی داره
سارای ۱۲۰ساله چادریه

پرتقال گندیده چهارشنبه 15 فروردین 1397 ساعت 00:20

نه طویل هم ادم حوصلش نمیکشه بخونه هم اینکه داستان طویل نوشتن اسونتره فکر میکنم. داستانک های جذابی که توی ذهن بمونن کمن. چه خوششم میاد ازش تریف میکنی
تصوره دیگه عب نداره ادم نباید ناراحت شه مثلا الان تو توی تصوراتم یه پیرمرد غرغرویی که کنترل شاشش از دستش در رفته باید ناراحت شی ایا؟
ندیدم ازون باربیا. ببین کلا دوس ندارم فیسشونو نمیخام هیچ مدلیش باشم. نه دیگه ایشالا به همین زودیا انقلاب میشه و حجاب اجباری برداشته میشه. منو با شلوارک و دامن کوتاه تصور کن مرسی اه^.^

بله اگه طولانی باشه امکان اینکه از حوصله خارج بشه هم هست. خوب کیه که خوشش نیاد
نه چرا ناراحت بشم؟ کنترلش در بره به ضرر وبلاگت میشه!!. بده؟
خیلی قدیما یه مدت کوتاه تولید شد چون باربی باعث شده بود زادوولد تو اروپا کم بشه و کسی نخواد حامله بشه. باربی حامله رو وارد بازار کردن مشکل حل شد.
میدونی اگه هانس کریستن اندرسن از معروف ترین داستان نویسان جهان اینجا بود تو چه لباسی تصورت میکرد؟!

پرتقال گندیده چهارشنبه 15 فروردین 1397 ساعت 00:24

کی منو انلایک کرده

کار خودته دوباره حواست نبوده

پرتقال گندیده چهارشنبه 15 فروردین 1397 ساعت 00:36

وااای یادم اومد اونموقه هرچی فکر کردم درست ترش یادم نیومد نوشتم انلایک:)))) ولی با دیسلایک یه معنی میده دیگه. گفتم بگم بم نخندی

فهمیدم منظورت دیسلایکِ. پیش میاد خنده نداره که

پرتقال گندیده چهارشنبه 15 فروردین 1397 ساعت 12:12

اینه اینه چقدر مسخره. یعنی واقعا عروسک باربی تاثیر گذاشته بود روی زاد و ولد؟:/ نه نمیدونم نمخام بدونم اصن
اره راست میگی خودم دیسلایک کردم:/ انگشت شستم ازم خوشش نمیاد. مرسی که بم نخندیدی^.^

بله حتی متخصصین روانشناس، جامعه شناس و حتی استراتژیست ها به مسئله ورود کردند.. میگفتن دارن با عروسک باربی سبک زندگی دختر ها رو کنترل و مدیریت میکنن!
انگشت شستت یاغی شده تعجب نکن اگه چند روز دیگه رسمآ بهت بیلاخ داد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد